گرگ!

در مثل مناقشه نیست!

حاج عبدالله رو که یادتونه. تعریف میکرده که وقتی بچه بودم، برادر بزرگترم میگفت بیایید سه نفری بازی کنیم. من میشم گرگ، تو بشو سگ و دختر همسایه مون هم بشه گوسفند! بعد من که گرگم، گوسفنده رو برمیدارم می برم، تو هی پارس کن!
(بعد که بزرگ شدم فهمیدم که گرگه گوسفنده رو برای چی می‌برده). اون که گرگ بوده شده سرهنگ نیروی انتظامی، من شدم بنگاه دار! (به نظر میرسد شخصیتهای داستان ساختگی هستند)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *