دو مرد (کلاهی و معمم)

در دوره راهنمایی در کتابخانه پدربزرگم (که روحانی و امام جماعت مسجد آسید مهدی بود)، کتابی یافتم با نام «کشکول طبسی». شعر زیر بخشی از این کتاب است. در پست قبل که از کلاهی و معمم نام بردم، یاد این شعر و آن کتاب افتادم. کلا کشکولها کتابهای جالبی هستند و بیشتر حاوی طنز!

شنیدم شیخ شوخ و مرد رندی
به حمام آمدند از کوچه با هم
دو مرد شوخ اگر با هم نشینند
شود رد و بدل شوخی مسلم
چو شیخ از تن قبا آورد بیرون
هیولای مهیبی شد مجسم
یکی بند دراز پیچ در پیچ
به تنبان بسته بود آن شیخ محکم
چه بندی همچو کار بسته‌ی شیخ
همه پیچ و همه تاب و همه خم
رفیق بذله گو از شیخ پرسید
ولی پیچیده و مرموز و مبهم
چه چیز است این که بستی زیر نافت؟
که می‌جنبی و می‌جنبد دمادم
جواب شوخی مرد کلاهی
چنین فرمود آن مرد معمم
بیا نزدیکتر چیز بدی نیست
کراوات حقیر است این مکن رم
تو آنرا بسته ای بر لوزتینت
من این را بسته ام بر بیضتینم
«ریاضی» جمع این ضدین کرده
چرا که هر دو را بسته است با هم

*ریاضی شاعر این شعر بوده است.

One Reply to “دو مرد (کلاهی و معمم)”

  1. سیدعلی میرجلیلی

    درود بر شما
    کتاب های چاپ قدیمی، در تجدید چاپ دچار ممیزی های وحشتناکی می شوند.
    اگر برایتان امکان دارد، آن pdf آن نسخه را در اینترنت بگذارید. با تشکر

پاسخ دادن به سیدعلی میرجلیلی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *