سهراب

سهراب

در روزنامه اطلاعات امروز مطلبی با عنوان “تصادف سهراب سپهری با یک دوچرخه سوار!” هست. اگر دسترسی داشتید بخوانید. من بخشهایی از آن انتخاب کردم.

آیا از وقوع حادثه مکدر و غم زده شده بود؟

…… از او پرسیدم “وات ایز یور نیم؟” با خونسردی و زبان فارسی گفت:سهراب …

بعد او چه پاسخی به شما داد؟

گفت من که شایسته این حرفها نیستم که خودم را شاعر معرفی کنم، شعر هم بلد نیستم، یک وقت هایی یک چیزهایی می گویم و نقاشی هایی که من گهگاه با خطهایی کج و معوج می کشم توی ایران که از ما نمی خرند، ما می بریم کشورهای خارجی می فروشیم. ……. در آسمان فقط یک خورشید برای ما منظور شده، آنها که می خواهند نقاش خوبی باشند باید به خاطر داشته باشند که اگر رعایت بازتاب سایه را روی اثر خود بکنند، اثر خوبی را خلق کرده اند، اما اگر به اشتباه سایه هایی متضاد را در گوشه و کنار آثار خود طرح کنند معلوم است متوجه خورشید نبوده اند…

و بخشی از یکی از شعرهای معروف سهراب

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

باید امشب بروم

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد

کفشهایم کو؟

باید امشب چمدانی را

که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم

و به سمتی بروم

که درختان حماسی پیداست

رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند

One Reply to “سهراب”

  1. سید محمد موسوی زاده

    استاد خسرو بیگی سلام

    من از دانشجویان علامه نوری هستم.امروز با وبلاگ شما آشنا شدم.حتما از این به بعد از وبلاگ شما استفاده خواهم کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *