بچه هاي پشت كوه سيد ممد

پشت كوه سيد ممد آسماني ديگر است

چشم دل بگشاي و بنگر كاين جهاني ديگر است

پشت كوه سيد ممد جمله دلها خون شده

حالت جمعيتي از غصه ديگرگون شده

پشت كوه سيد ممدزار و غمگين گشته ام

سالها دور از وطن مانند ” اوشين ” گشته ام

گر چه مي گويند درس و امتحانت ساده بود

جاي من اوشين اگر بود از نفس افتاده بود

گر چه اينجا تا سحر چشم كسي در خواب نيست

پشت كوه سيد ممد چشم تر كمياب نيست

پشت كوه سيد ممد سينه ام پر آه شد

پيكر چون كوه من از غصه همچون كاه شد

سلفي و آموزشي اينجا حكومت مي كنند

كز جفا با بنده ابراز خصومت مي كنند

پشت كوه سيد ممد خاطرم افسرده شد

حالتم از سلفي و آموزشي آزرده شد

پشت كوه سيد ممد جايگاه ماتم است

معدن اندوه و رنج و غصه و درد و غم است

پشت كوه سيد ممد جمله گريانند و زار

رنج و سختي از همه يكسر بر آورده دمار

هيچ مي داني چرا اينجا چنين غوغا بپاست ؟

چونكه پشت كوه فوق الذكر دانشگاه ماست

پشت كوه سيد ممد جمله زاريم و اسير

بسكه استادان اينجا ظالمند و سختگير

شب كه مي آيد چراغ هيچكس خاموش نيست

برق هم گر مي رود اين روشني مخدوش نيست

هيچ چشمي نيست كز شب تا سحر بيدار نيست

هيچ دانشجو در آن تا بوق سگ بيكار نيست

زير نور شمع و فانوس عده اي خر مي زنند

عده اي از نا اميدي مشت بر سر مي زنند

اين يكي تا برگه تكليف را پر مي كند

چهره استاد درسش را تصور مي كند

همچو جلادي كه باشد در كفش شمشير تيز

مي نمايد برگه تكليف وي را ريز ريز

تا كه دل خوش مي كند از نمره بر ده درصدي

مي دهد يك صفر و زيرش مي نويسد كپ زدي

آن يكي كوئيز دارد چهره پر غم مي كند

صفر گرد و گنده اي دائم مجسم مي كند

آخرش در امتحان درس مي گردد مچل

مي شود در زير تيغ درس استادان كچل

هر چه روز و شب در اينجا درس مي خواني كم است

چهره ات از نمره اش اندوهناك و در هم است

آه كز استادها روزم سياه و تار شد

خاطرم اندوهگين و پيكرم بيمار شد

بهر استادان اگر ناراحتي پيدا شود

يك كلاس از سختگيري بيگمان رسوا شود

في المثل گر طفل خردش جيش بر قالي كند

دق دل را در كلاس درس خود خالي كند

يا اگر خانم غذايش سوخت ما بيچاره ايم

جملگي در امتحان افتاده و آواره ايم

واي بر روزي كه چرخش بين ره پنچر شود

حال و روز ما زوضع تايرش بدتر شود

لاجرم در امتحانش سختگيري مي كند

ظلمها مانند ارتشبد نصيري مي كند

هر زمان باشد بدنبال سؤالي سخت تر

گوئيا طرح سؤال سخت مي باشد هنر

غصه وضع غذا ، فكر كتاب و امتحان

رستم و افراسياب و ديو را آرد به جان

درد بي پولي غم بمب و غم صداميان

غم نباشد در قياس غصه هاي امتحان

روزهاي امتحان تالار گردد قتلگاه

مي رود تا بر فلك از سينه ها فرياد و آه

خيل دانشجو بود در چنگ ديو امتحان

هر طرف ” افتاده ” مي بيني چنان برگ خزان

چند ساعت در سكوت محض شيون مي كني

جامه از بيچارگي صد پاره بر تن مي كني

حل نمي گردد به صد نيرنگ و افسون مسئله

مي كند در چشمها آب و به دل خون مسئله

هي بجو ناخن بدندان هي بكش سيگار تير

صندلي در زير پايت هي نمايد جير جير

عاقبت وقتت تمام است و سؤالت ناتمام

مي شود استاد در چشمت چنان سردار شام

همچنان شاهين و قرقي بر سرت آيد فرود

وقت مي خواهي كمي اما ندارد هيچ سود

گوش استادان اصولاً اندكي سنگين بود

رسم استادان خصوصاً ممتحنها اين بود

آخر هر ترم مي خواهد زتو استاد باج

همچو ” هاچ ” اندر پي يك نمره گردي منج و واج

آخرش هم مادرش را هاچ پيدا مي كند

ليك استادت تو را مشروط و رسوا مي كند

پشت كوه سيد ممد گر به آموزش روي

همچو توپ گرد ورزش پاسكاري مي شوي

هست دانشجو ز آموزش جماعت داغدار

چون پلنگ صورتي كز بازرس باشد شكار

من نمي دانم كه آموزش چرا اينگونه است؟

وضع مسئولان و دانشجو چو مار و پونه است

روز و شب با آبروي عده اي بازي كنند

زير پاي لنگ جمعي سنگ اندازي كنند

بهر يك امضا اگر رو سوي آموزش روي

گر به زور و جبر و گر با عزت و خواهش روي

هر چه مي خواهي بگوئي مشكلت را نيست كس

در ميان كارمندان نيست يك فريادرس

چند ساعت التماس و عجز و خواهش مي كني

مي زني لبخند و مويش را نوازش مي كني

تازه بعد از اينهمه آقا نگاهت مي كند

با نوك انگشت آگه زاشتباهت مي كند

كاي پسر بايد سؤالت را از آن قسمت كني

به كه اي بي عرضه اندر كار خود دقت كني

عرض حالي مي نويسي مي دهي تحويلشان

زود ” اقدامي ندارد ” مي نويسد زير آن

با همين يك جمله ما را سالها آزرده اند

قرص اقدامي ندارد گوئي از دم خورده اند

وه كه اقدامي ندارد زار و مجنونم نمود

همچو ” حكم مرگ فوري ” ديده پر خونم نمود

آه كز سرويس و وضع نقليه ديوانه ام

بس فلاكت مي كشم تا مي رسم در خانه ام

پنج ساعت در ميان سرويس پيدا مي شود

تا كه از ره مي رسد آشوب و غوغا مي شود

چشم بر هم مي زني پر مي شود ديوانه وار

تا به روي پله اش گشته است دانشجو سوار

تا كه مي گوئي برادر جان چرا سرويس نيست ؟

گويد ” اينجا اصفهانس چون توي پاريس نيس “

تازه اينها نيست چيزي كاينچنين زارت كند

آنچه مي گويد به تو راننده بيمارت كند

گويدت آرام حيوان ، كنده شد در هل نده

بي شعور خر نفهم خاك برسر هل نده

فحش و دشنام است كاين نامرد بارت مي كند

گر بگوئي جمله اي داني چكارت مي كند ؟

صد چك و تيپا و اردنگي به جانت مي زند

سنگ فحش و ناسزا بر دودمانت مي زند

صد رقم بيجا نثار مرده هايت مي كند

تازه بعدش هم ز دست تو شكايت مي كند

بعد از اينها مستحق صد گرفتاري شوي

از لحاظ انضباطي خوار و اخطاري شوي

متهم، توبيخ، اخراجي، معلق مي شوي

بي لياقت مي شوي بد نام مطلق مي شوي

خوب و بد باشد فراوان بين اين رانندگان

عده اي شيپورچي جمعي چو خرس مهربان

از جفاي نقليه دلها همه خونين بود

پشت كوه سيد ممد وضع سرويس اين بود

پشت كوه سيد ممد جمله مسئولان ما

از رفاه حال ما دارند صدها ادعا

جمله مي گويند اينجا امتحاني سخت نيست

هيچ دانشجو در آن اخراجي و بدبخت نيست

پشت كوه سيد ممد خوردني ناجور نيست

از بد وضع غذا اينجا كسي رنجور نيست

بسكه در طبخ غذا دقت شود اصلاً در آن

از دم موش و شن و عقرب نمي بيني نشان

سنگ و سوسك و موش و ميخ و مورچه و زنبور كو؟

سلفيان مو مشكيند اي دوست ، موي بور كو ؟

تهمت كافور ريزي تهمتي محض است و بس

ذره اي كافور در سيني نبيند هيچكس

پشت كوه سيد ممد خاطري ناشاد نيست

صحبت از مشروطي و اخراج و استبداد نيست

پشت كوه سيد ممد خودكشي بيداد كرد

هر كه مرد از دست استادش چنين فرياد كرد

اين 9 ما را به جان بچه هايت 10 بده

ده بده استاد ، مي افتم به پايت ده بده

دست كم بر منحني كن نمره ها را منتقل

مانده ام از ترس مشروطي چو خر در بين گل

جان تو مشروط مي گردم من استاد عزيز

بيش از اين در بين ياران آبرويم را مريز

از سه مشروطي شدن اوضاع مشكل مي شود

بعد دهها ترم مدركها ” معادل ” مي شود

آبرويت پيش اهل خانوارت مي رود

مي شوي بي عرضه و از دست كارت مي رود

پيش اهل علم و دانش خوار و رسوا مي شوي

سوژه شوخي و استهزا سراپا مي شوي

اي كه مي پرسي چرا اين خودكشي ها مي شود ؟

يك بساط خود كشي اينگونه برپا مي شود

اين يكي صد قرص يكجا مي خورد آن مرگ موش

مي كند از درد و غم جامي ز مرگ موش نوش

اين يكي از پنجره آن يك ز بام آيد فرود

نمره اش تعيين نمايد كز كدام آيد فرود

هر چه باشد نمره كمتر ارتفاعش بيشتر

خودكش بدبخت از بيچارگي دل ريشتر

گر كه من را هم نبود آن دلبر عيار يار

خويشتن را كشته بودم تا كنون هفتاد بار

پشت كوه سيد ممد اين كه مي نالد منم

دائم اندر غصه زن يا غم مادر زنم

گاهگاهي كز كتاب و امتحان آيم به جان

شعركي گويم چنان ” در صنعتي در اصفهان

چون ” حنا در مزرعه ” همواره بيگاري كشيم

روز از استاد منت ، شب گرفتاري كشيم

” بچه هاي آلپ ” را ديدي كه بس پر ماجراست ؟

” بچه هاي پشت كوه سيد ممد ” نام ماست

33 Replies to “بچه هاي پشت كوه سيد ممد”

  1. عباس ربیعی

    یکی از سخت ترین راه ها، انتخاب شد برایمان
    فقط باید آه کشید و آه …
    وقتی وضعیت امروز را می‌بینیم، آخر آن همه سخت گیری برای چه بود؟؟!!!
    همه سخت می گرفتند، که چه بشود؟؟!

    در هر صورت یادش بخیر. بسیار لذت بردم.
    ع. ر – عمران ۶۴

  2. وحید نادر شاگرد اتوبوس

    شعرهای در صنعتی در اصفهان در ان سالها در اغلب دانشگاهها پخش شد من دانشگاه شیراز بودم و این شعر را در تابلو دانشکده علوم(چهارراه ادبیات) دیدم و بلافاصله در تمامی دانشکده ها و اغلب خوابگاهها بچشم میخورد من یک ترم شهید چمران اهواز و یک ترم امیر کبیر تهران مهمان شدم که انجا ها هم نقل این شعر ها بود؛ سوالی دارم اینکه کیگفتند یک شعری سروده بودند در خصوص دانشجوی نمره اول مهندسی .. که موجب بروز مشکلاتی (نمره f گرفتن در چند ترم در درسی خاص) برایشان شده بود آیا واقعیت دارد؟ ثانیا مشهور بود که ایشان عضو تیم دانشگاه بودند غ ایا درست بوده این صحبتها؟

  3. جعفریان

    سلام
    جعفریان هستم
    ترا خدا مرا با این شعر امروز عصر دوازدهم فروردین 99 بردید برجک آتیش روشن کردیم شب قشنگ و به یاد ماندنی با ورودی های67 ساختیم…… آقای بیدختی هرکجا هستی سالم و سربلند باشی از دوست عزیزم کیوان که لینک را فرستاد هم سپاسگزارم

  4. مژگان

    این شعر را عموی من که مهندسی پتروشیمی میخواند در صنعتی اصفهان برایمان خوانده بود
    خوشحال شدم پیداش مردم
    ممنون

  5. حسین اکبری پور ورودی ۶۴ ریاضی کاربردی

    سلام خدمت همه عزیزان هم دانشگاهی که با این شعر و سایر شعرهای دوست عزیزم آقای مهندس همایون بیدختی که ورودی ۶۳ رشته مهندسی صنایع هستند،
    سی و اندی سال گذشت،
    زندگی هی گشت و گشت
    داغ بر دل دارم از این سرگذشت،
    همایون جان شناختمت = مالباخته

    • رضا

      سلام و درود فراوان بر حسین اقای اکبری
      یاد ایام بخیر از آن ایام 37 سال میگذرد
      و ایکاش درهمانجا مانده بودیم
      ارادتمند رضا دوامی هنگام
      ورودی 64 رشته متالورژی( گرایش ریخته گری)

  6. امیر

    آقای مهندس بیدختی
    با تشکر بسیار زیبا بود من هم ورودی سال ۶۲ بودم تمام این مطالب را کاملا حس می نمایم و چه زیبا اورده اید به امید سلامتیتان

  7. کامل

    سلام مهندس
    من کامل هستم اگه یادت باشه دوست حمید
    خیلی خوشحالم که این شعر هارو دوباره خوندم و یاد گذشته ها افتادم
    امیدوارم زندگی به کامت باشد

  8. فؤاد

    کمال نوستالژی! دست مریزاد! ورودی ۶۷ هستم و هفته پیش “در صنعتی در اصفهان” بودم. به هم دوره هایم می گویم که گاهی خواب دانشگاه را می بینم، می گویند ما کابوس می بینبم! چند بیت از این شعرها را که یادمان بود، زمزمه کردیم، جای دوستان سبز. امروز گفتم قبل از جستجو در لابلای کاغذ هایم، جستجویی در اینترنت بکنم و خوشا به حالم که آنچه می جستم، یافتم! ظاهرا چهل سالگی دانشگاه را می خواهند جشن بگیرند و اگر شهامتی باشد، این شعرها را در سایت خواهند گذاشت، به یاد آنها که رفتند. موفق باشی برادر نادیده ام. بدرود

  9. Simin Yazdanpanah

    باسلام.خوندن این شعر تو هر سن وجایی که باشیم ،مارو میبره به حال وهوای اون سالها.مرسی از اینکه بودید ومرسی از اینکه سعی کردید، تلخی های اون موقع رو بااین چیزها برایمان
    کمی شاد کنید.البته اون موقع هم شنیدیم که اذیت شدید.برقرارباشید هرکجا که هستید.

  10. نوشین سلیمانی

    سلام. این شعر عالی بود! هست. دست شاعرش واقعا درد نکنه.
    اوضاع سرویس هامون خوبه. سر ساعت می رن و میان. اما کماکان تا روی پله ها آدم می ایسته. قبلا که یک ربعه بودن، بهتر بود. الآن که نیم ساعته شدن، زیاد فرقی با وضعیت سابق شما نداره.
    خودکشی هم کماکان هست، اما خلاقانه تر! دو سال پیش یکی از دانشجوهای کارشناسی با استفاده از گاز هلیوم خودکشی کرد.
    وضعیت سلف بهتره، اما همه جای ایران غذاها 500 تومنه و صنعتی 900 تومن.
    استادا یه مقدار آسون تر می گیرن، خیلی هم اوضاع سخت نیس مث قبل. اما کلا صنعتی هم اون صنعتی زمان شما نیس.
    یه دانشجوی ارشد 90 ای 🙂

  11. علی متکیی

    دوست عزیز همایون بیدختی خواهشمندم از وضعیت و مکان خودت ما را آگاه کن خیلی دلم برای اون روزا اطاق 2-335 با صادقی ، طاهری ، کریمی و … تنگ شده

  12. محمد مهدي زارع زاده

    با سلام
    واقعا از اين شعر لذت بردم. عجب شاعر خوش ذوقي
    يادش بخير ما سال 80 اومديم صنعتي و سال 84 هم رفتيم دانشكده گلابي هم بوديم.

  13. negin

    salam
    man ye daneshjooye vooroodie 89am be ghole sal balayia sefri…ahle esfahan nistamo khabgahi…..ye moghehayi kheyli delam migire …..ba koli zogho shogh shahramo doostamo khanevadamo vel kardamo oomadam inja vase ye zendegie jadid ke khodam besazamesh vase ye zendegie shad ama inja tanha chizi ke ayedam shod ye alame raftare sardo zahergarai…..emrooz hamintori ke dashtam mailamo chek mikardam be zehnam resid be search konam vase weblogaye bachehaye sanati vala joz webloge shoma jaye dorost hesabie digei peyda nakardam….delam ye safe mikhast ke faghat roosh harfamo bezanam …..kheyli ghamginam kheyli

  14. maalbakhte

    آقای خسروبیگی
    با تشکر از همه شاعران این شعر !!!!! باید عرض کنم که همینجا من این 2 تا شعرو به اضافه همه شعرای دیگه خودم به هر کسی که دوست داره شاعر این شعرا بوده باشه تقدیم میکنم !!!
    شما که پتروشیمی اراک کار کردی احتمالا باید بدونی شاعر بد بخت این شعرا کی بوده چون یه مدتی با خودت همکار بوده !!!!! بعد از رفتنت به گاز هم با همکارات همکار بوده ( ممدرضا،محسن،غلام ، کاظمی!!! و غیره ) حالا اگه تونستی بگی من کیم خواهش میکنم معرفی نکن ولی بنویس همینجا که شاعر این شعر ورودی سال 63 بوده و یه ترم هم بخاطر همین شعر معلق شده !!!!
    ضمنا از این شعرا باز هم هست !!!! اگه خواستی فقط سوت بزن!!!
    یا علی مدد.

  15. خسروبیگی

    کامنت زیر را “مانی ارغشی” پای همین پست در وبلاگ قدیمی گذاشته :
    سلام دوست عزیز
    مرسی از اینکه این شعر زیبا را روی نت گذاشتی ولی چه خوب بود اسم شاعرش را هم مینوشتی . نمیدانم اصلا شما یادتان هست و یا ورودی چه سالی هستید .
    این شعر مال آقای سعید علیپور ورودی 67 میباشد .
    بازهم ممنون
    mailto:maani.a@gmail.com

پاسخ دادن به رضا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *