کاش دیگر
در حضور خارها هم می شود یک یاس بود
در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
می شود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
دست در دست پرنده بال در بال نسیم
ساقه های هرزه این بیشه ها را داس بود
کاش می شد سرو این فریاد جنگل می شنید
مثل برگی سبز یا چون سرخی گیلاس بود
کاش میشد حرفی از کاش می شد هم نبود
هر چه بود احساس بود و عشق بود ویاس بود
کاش می شد خاطرات از دل زدود
جای شر می بود احسان و جود
کاش می شد هر بدی را چال کرد
لحظه های بی غمی را سال کرد