دلم برای تو تنگ است،سخت دل تنگم!
تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم!
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه ،تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن ،همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
کدام نشآه دویده ست از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود می خوانند

شاخه با ریشه حس غریبی دارد باغ امسال چه پائیز عجیبی دارد غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد خاک کم آب شده مثل کویری تشنه شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد سیب هر سال در این فصل شکوفا میشد باغبان کرده فراموش که سیبی دارد
سلام خسته نباشین
به وبلاگ من هم سری بزنین