خواهم شدن…
شعر دستكاري شده:
خواهم شدن به ميكده گريان و دادخواه
ترسم كه وضع از اين هم بتر شود!!!
شعر اصلي:
ترسم كه اشك در غمِ ما پرده در شود
وين رازِ سربه مهر به عالم سمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقامِ صبر
آري شود و ليك به خونِ جگر شود
خواهم شدن به ميكده گريان و دادخواه
كز دستِ غم خلاصِ من آنجا مگر شود
از هر كرانه تيرِ دعا كرده ام روان
باشد كز آن ميانه يكي كارگر شود
اي جان! حديثِ ما برِ دلدار باز گو
ليكن چنان مگو كه صبا را خبر شود
از كيميايِ مهرِ تو زر گشت رويِ من
آري! به يمنِ لطفِ شما خاك زر شود
در تنگنايِ حيرت ام از نخوتِ رقيب
يا رب! مباد آن كه گدا معتبر شود
بس نكته غيرِ حسن ببايد كه تا كسي
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحب نظر شود
اين سركشي كه كنگره ي كاخِ وصل راست
سرها بر آستانه ي او خاكِ در شود
حافظ! چو نافه ي سرِ زلف اش به دستِ توست
دم دركش، ارنه بادِ صبا را خبر شود
حافظ