پیامبر

پیامبر
اثر جبران خلیل جبران
ترجمه و شرح دکتر حسین الهی قمشه ای
انتشارات روزنه
چاپ چهارم پاییز 1378

“پیامبر” قصه پیام آوری است که روزی با کشتی در ساحل شهری به نام اورفالیس پیاده میشود. ناخدا و ملاحان کشتی با او عهد میکنند که 12 سال بعد او را در همین ساحل سوار کنند و به زادگاهش بازگردانند. پیامبر که نامش مصطفی است همچون غریبه ای در میان مردم شهر زیست میکند و بیشتر در خلوت تنهایی خویش به سر میبرد و از دور درباره مردمی که آنها را دوست دارد، در سکوت می اندیشد. دوری میگزیند تا مردمان را بهتر ببیند، چنانکه کوه را از دشت بهتر میتوان دید. و سکوت میکند تا سخنانی را که به سبب غوغای سخنها به گوشها نمیرسد دریابد و بهنگام بازگو کند. پس از 12 سال کشتی او در موعد مقرر بازمیگردد و هنگام وداع با مردم فرا میرسد. همه در فضایی وسیع کنار ساحل گرد می آیند و اشک حسرت میبارند و بیش از هر زمان آتش عشق آن کس که میدانند به زودی ترکشان خواهد گفت در دلهایشان شعله ور میشود. هرچند شور و اشتیاق و تمنا و التماس مردم برای ماندن او کارگر نمی افتد، اما او در این آخرین دیدار در پاسخ به سوالاتی که اصناف گوناگون مردم از او میکنند آنچه را از لطایف معرفت از هاتف خلوتهای خویش شنیده است برای ایشان باز میگوید. (از مقدمه مترجم)

… پیش از آنکه خانه ای در حصار شهر بنا کنی نخست آلاچیقی در صحرای خیال بنا کن. زیرا چنانکه جسم تو هر شام هنگام گرگ و میش به خانه شهر بازمیگردد، روح سرگردان تو، آن غریب دور از وطن نیز به پناهگاهی نیاز دارد.

… اگر کسی از شما زنی را که به شوهر خیانت کرده است به نزد قاضی آورد، از او بخواهید که قلب شوهر آن زن را نیز در ترازو نهد و ابعاد روحش را با دقت اندازه گیری کند.

… و شما ای قاضیانی که به اجرای عدالت می اندیشید،
حکم شما چیست برای آنکس که در عالم جسم صدیق و درستکار است اما روح او در سودای دزدی و غارت به سر میبرد؟
شما چه غرامتی بر دوش آنکس می نهید که در عالم جسم کسی را میکشد اما روح او را پیش از آن کشته اند؟
و چگونه محکوم میکنید آنکس را که در عمل فریبکار و ظالم است اما از ستم روزگار روحش فرسوده و از غم آکنده است؟

… بعضی جوانان شما لذت را به شوق می جویند که گویی زندگی همین لذت است و مردمان به داوری مینشینند و ایشان را ملامت میکنند.
من نه در کار آنان داوری میکنم و نه داغ ملامت بر دستشان می نهم. بلکه رها میکنم تا خود راهشان را بجویند.
زیرا آنان به هر حال دختر صاحب جمال لذت را به کف می آورند و او هیچگاه تنها نیست. بلکه آن دختر را 7 خواهر است که کمترینشان در جمال از لذت بیش است.

… اگر شما را به قیاس کمترین کارتان بسنجند چنان است که بخواهند قدرت اقیانوس را از روی کفها و حبابهای ناتوان قیاس کنند.
داوری کردن در کار شما از روی لغزشهایتان چنان است که فصلها را به سبب گذران بودنشان ملامت کنند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *