ردش کن!!!

خب؛

زمانی که از گاز قم به پالایشگاه اراک منتقل شده بودم و هنوز رییس واحد نشده بودم (تاریخ دقیق این اتفاق یادم نیست)

برای تعدیل مدرک تعدادی از پرسنل؛ قرار بود مصاحبه تخصصی انجام بشه. این کار با مدیریت واحد آموزش شرکت و تحت نظر اداره تامین نیروی شرکت اصلی (پالایش و پخش) انجام میشد.

برای همکارانی که رشته تحصیلی و مدرک ماخوذه جدیدشون “کامپیوتر یا فناوری اطلاعات” بود؛ مقرر بود من و آقای مهندس رجبی (رییس وقت واحد فاوای شرکت گاز استان مرکزی – هر دومون فوق لیسانس کامپیوتر) باهاشون مصاحبه کنیم. آقای رجبی از شرکت گاز راه افتاده بود به سمت پالایشگاه و داشت میومد.

مدیر عامل وقت پالایشگاه با موبایلش به موبایل من زنگ زد و پرسید: الان قراره شما مصاحبه تعدیل مدرک انجام بدید؟

گفتم: بله؛ البته به اتفاق آقای مهندس رجبی که از شرکت گاز داره میاد اینجا

– خب؛  قراره با آقای فلانی (یکی از پرسنل رسمی وقت واحد فاوا) هم مصاحبه کنید. در مصاحبه ردش کن (!!!)

+ من چنین کاری نمیکنم. من باهاش مصاحبه معمولی میکنم (همانند بقیه). اگر قبول شد؛ قبوله و رد شد؛ رده

– من مدیر عاملم. بهت دستور میدم ردش کنی

+ من اینکارو نمیکنم. اگر نمیخواهید؛ دستور بدید کس دیگری به جای من مصاحبه کنه

*** خب البته من و آقای رجبی مصاحبه کردیم و با اتفاق نظر؛ هم آقای فلانی و هم بقیه قبول شدند

ولی این خاطره تلخ (به جهت نوع برخورد مدیر عامل) و شیرین (از دیدگاه خودم) هیچگاه از ذهن من بیرون نمیره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *