از داریوش
از دست عزیزان چه بگویم گلهای نیست
گر هم گلهای هست دگر حوصلهای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دسته مرا مشغـلهای نیست
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فروریختهام چلچلهای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هرچند که تا منزل تو فاصلهای نیست
روبروی تو کیم من، یه اسیر سرسپرده
چهره تکیدهای که، تو غبار آینه مُرده
من برای تو چیهستم، کوه تنهای تحمل
بین ما پل عذابه، من خسته پایه پل
ای که نزدیکی مثل من، به من اما خیلی دوری
خوب نگام کن تا ببینی، چهره درد و صبوری
کاشکی میشد تو بدونی، من برای تو چی هستم
از تو بیش از همه دنیا، از خودم بیش از تو خستهام
کاشکی از عصای دستم، یا که از پشت شکستهام
تو بخونی تا بدونی، از خودم بیش از تو خستهام
از عذاب با تو بودن، در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق، من تجسم عذابم
تو سراپا بیخیالی، من همه تحمل درد
تو نفهمیدی چه دردی، زانوی خستهام رو تا کرد
زیر بار با تو بودن، یه ستون نیمه جونم
اینکه اسمش زندگی نیست، جون به لبهام میرسونم
هیچی جز شعر شکستم، قصه فردای من نیست
این ترانه زواله، این صدا صدای من نیست
*************
پرواز عجب عادت خوبیست، ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی تو، خدا پشت و پناهت، به سلامت
بگذار بسوزد دل من، مسئله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی تو که باید بروم، حوصله ای نیست
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست…
از : روبروی تو کیم من، یه اسیر سرسپرده
چهره تکیدهای که، تو غبار آینه مُرده
من برای تو چیهستم، کوه تنهای تحمل
بین ما پل عذابه، من خسته پایه پل …… به بع خیلی بی قاقیه شد!