ما در این بازی همه بازیگریم
داشتم با خودم فکر میکردم که چطور میشه که مثلا
دوست جون جونی ای که قبلا داشتم و به قول معروف با هم جیک تو جیک بودیم
در جریان اتفاقات سال 88 برخلاف من طرفدار احمدی نژاد شد و با من دشمن شد و بهم گفت: سبزها حرومزاده هستن
و باهام قطع رابطه کرد و دیگه جواب سلامم رو هم نمیده؟؟؟!!!
یهو یاد شعر زیر افتادم
ما در این بازی همه بازیگریم
گشتم و تیتراژ بسیار ارزشمند سریال “سیاه سفید خاکستری” را در آپارات
در آدرس زیر
https://www.aparat.com/v/h43or57
پیدا کردم.
شما هم به اینکه ما اصلا کیستیم و آیا از خود اختیاری داریم یا نه بیشتر فکر کنید!
نمیدانم! از یک طرف درگیر نظریه جبر و اختیارم و از طرف دیگر فکر میکنم که ما فقط بازیگری هستیم که قراره هر یک نقشی رو بازی کنیم
یکی طرفدار احمدی نژاد و دیگری مخالفش !!!
ما در این بازی همه بازیگریم
آینه دار غم یکدیگریم
جان به جانهای پریشان میدهیم
نقشهای قصه را جان میدهیم
این که میبینی کنون ما نیستیم
نقشها هستند و ماها نیستیم
ما درون داستانها بوده ایم
از زمان باستان ما بوده ایم
گرچه خود دوریم از رنگ و ریا
رنگ میمالیم ما بر چهره ها
من نبودم پیر از روز نخست
کودکی چالاک بودم نیز چست
در جوانی شیطنت ها کرده ام
قد خود با شیطنت تا کرده ام
در خیال خویش بودم پهلوان
گه چنین میکردم و گاهی چنان
لحظه ای بودم مثال تارزان
لحظه ای دیگر امیر ارسلان
چوب جارو زیر پا حین فرار
میشدم یکباره من یکه سوار
بس کنم دیگر من این لاطائلات
فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
لیکن امروزه که پیر و عاقلیم
پس چرا از نوجوانان غافلیم ؟
کیستیم؟ آخر مگر ما؛ کیستیم؟
نوجوانان قدیمی نیستیم !

