یه میلیون
در روزگاران قدیم پسری را وقت زن گرفتن فرارسید. پدر را که بسیار متمول بودی گفت: عیالم بده! پدر گفت هر وقت خود یه میلیون تومان اندوخته کردی ترا زن...
داستان
در روزگاران قدیم پسری را وقت زن گرفتن فرارسید. پدر را که بسیار متمول بودی گفت: عیالم بده! پدر گفت هر وقت خود یه میلیون تومان اندوخته کردی ترا زن...
بازرگان باخدایی در خواب دید که دار فانی وداع گفته و به محاسبین بهشت و جهنم حساب پس میدهد. او که بسیار مومن و خداپرست بود و رعایت حلال و...
همونطور که در این پست گفته بودم بعضی از داستانهای کتاب قضاوتهای حضرت علی زیاد هم جالب نیستند ولی بعضیهاش خیلی جالبند. در کتاب فوق مطلبی داره تحت عنوان دیه...
همگی در ضمیر ناخودآگاه خود رویای سادهای را پنهان کردهایم. در این رویا خود را در سفری طولانی با قطار بهدور قارهها میبینیم. از پنجره این قطار به بیرون مینگریم...
دوست ندارم طولانی بنویسم ولی خب موضوعات به هم مربوطن: ۱- یکی از آشنایان ما در سپاه بود. یادمه در سالهای ۶۳ یا ۶۵ یه بار که جبهه رفته بودم...
هر موقع از دست روزگار به ستوه میآیم، لحظهای تامل میکنم و جیمی کوچولو را به یاد میآورم. جیمی خیلی دوست داشت نقشی در تئاتر مدرسه بگیرد. مادرش به من...
کودک داستان ما عصر یک روز قلم و کاغذ به دست وارد آشپزخانه شد. مادر داشت شام را آماده میکرد. بعد از اینکه مادر کارش را تمام کرد و دستانش...
همانطور که احتمالا در این پست خوانده اید کتاب فوق معرفی گردید. حال به برخی از قسمتهای آن نگاهی می اندازیم. 1- روزی عمر به علی (ع) گفت: در داوری...
خب، داستان قبلی رو که نوشتم، گفتم بهتره چند تا دیگه از داستانهای جالب کتاب مذکور را هم بنویسم. البته به نظر من بعضی از داستانهای کتاب زیاد هم جالب...
بالاخره تونستم مجددا فرصتی برای اتصال به اینترنت و پست مطلب با فراغ بال بدست بیارم! معتقدم چون اینجا رو زحمتشو دیگران میکشن آدم باید تو پست مطلب برای اینجا...