در صنعتی در اصفهان

جانا بیا بشنو فغان، در صنعتی در اصفهان

بشنو ز درد بیدلان، در صنعتی در اصفهان

از درس و از استادها، هر سو بود فریادها

ویران شده بنیادها، در صنعتی در اصفهان

رو امتحانها را ببین، پرواز جانها را ببین

بی خانمانها را ببین، در صنعتی در اصفهان

مشروطها آواره ها، بدبختها بی چاره ها

اخراجی ها بیکاره ها، در صنعتی در اصفهان

مشروطم و بس مبتلا، گویم ترا شرح بلا

بنگر به دشت کربلا، در صنعتی در اصفهان

سر حال و شادان آمدم، از شهر تهران آمدم

خوشحال و خندان آمدم ، در صنعتی در اصفهان

مشروط و گریان گشته ام، بدبخت و نالان گشته ام

بی حال و بی جان گشته ام، در صنعتی در اصفهان

آن پهلوانیها چه شد، آن قهرمانیها چه شد

آه آن جوانیها چه شد ، در صنعتی در اصفهان

کو آن جوانی آن جهش؟ ، کو آن نود سانت پرش؟

بنگر که گشتم دودکش ، در صنعتی در اصفهان

بنگر به چه زاری شدم ، انبار بیماری شدم

از غصه سیگاری شدم ، در صنعتی در اصفهان

اسپک کجا پاسور کو؟ ، تا سینه روی تور کو؟

آن قدرت و آن زور کو؟ ، در صنعتی در اصفهان

اینک بجز ضلع وتر ، اصلاً نمی دانم دگر

دانم شوم زین هم بتر ، در صنعتی در اصفهان

ورزش فراموشم شده ، این قصه در گوشم شده

کز سر بدر هوشم شده ، در صنعتی در اصفهان

آموزش دانشکده ، بر جان ما آتش زده

برپا شده آتشکده ، در صنعتی در اصفهان

از دست آموزشچیان ، هر دم مثال عاشقان

آهت رود تا آسمان ، در صنعتی در اصفهان

آموزشی خوارت کند ، از غصه بیمارت کند

صد عشوه در کارت کند ، در صنعتی در اصفهان

از موشک صدامیان ، اصلاً نباشد باکمان

وحشت بود از امتحان ، در صنعتی در اصفهان

از نقلیه صدها فغان ، دارد دل پیر و جوان

راننده ها شیر ژیان ، در صنعتی در اصفهان

راننده دشنامت کند ، در جمع بدنامت کند

صد زهر در کامت کند ، در صنعتی در اصفهان

چشمان خود را کج کند ، ابروی خود معوج کند

پیوسته با تو لج کند ، در صنعتی در اصفهان

وقتی سوارت می کند ، صد طعنه بارت می کند

با طعنه خوارت می کند ، در صنعتی در اصفهان

گوید ترا ای بی پدر ! ، باشد مگر گوش تو کر

در را ببند آهسته تر ، در صنعتی در اصفهان

سرویس اگر پیدا شود ، بر گرد آن غوغا شود

هنگامه ای برپا شود ، در صنعتی در اصفهان

این می پرد از پنجره ، آن در میان گردد یله

حقا که گردد ولوله ، در صنعتی در اصفهان

این می پرد بر روی آن ، آن یک کند داد و فغان

گویی شده آخر زمان ، در صنعتی در اصفهان

بیچاره خیل خواهران ، از ترس این غوغاگران

لرزند چون برگ خزان ، در صنعتی در اصفهان

چون پر شود سرویس شب ، از صد نفر در هر وجب

جان از فشار آید به لب ، در صنعتی در اصفهان

چون ساندویچ پیچی به هم ، اما ندارد درد و غم

زیرا بود سرویس کم ، در صنعتی در اصفهان

از وضع این تالارها ، دارم بسی گفتارها

بشنو تو از بیمارها ، در صنعتی در اصفهان

هر کس که در تالار شد ، از سردیش بیمار شد

مفلوک و ناهنجار شد ، در صنعتی در اصفهان

تالار از سرما دگر ، قطب شمال است ای پسر

شاید از آن هم سردتر ، در صنعتی در اصفهان

از درد اگر گشتی ولو ، قرصی به میل خود بجو

اما به بهداری مرو ، در صنعتی در اصفهان

گشتی بدانجا گر روان ، این نکته را قبلاً بدان

دکتر نمی بینی در آن ، در صنعتی در اصفهان

هر چند بهداری ما ، پر باشد از قرص و دوا

دکتر بود چون کیمیا ، در صنعتی در اصفهان

این را بدان کاین دکتران ، باشد سه ساعت کارشان

بیمار شو در آن زمان ، در صنعتی در اصفهان

استاد بلوا می کند ، مشت تو را وا می کند

بر تو جفاها می کند ، در صنعتی در اصفهان

تا بوق سگ بیدار بمان ، هی درس را از بر بخوان

اما بمان در امتحان ، در صنعتی در اصفهان

در کپ زدن استاد شو ، با ده گرفتن شاد شو

از ترس درس آزاد شو ، در صنعتی در اصفهان

با جزوه هایت جنگ کن ، هی موی خود را چنگ کن

چشمان خود را تنگ کن ، در صنعتی در اصفهان

از کله ریزد موی تو ، آشفته گردد خوی تو

کم گردد آبروی تو ، در صنعتی در اصفهان

کم گر معدل گرددت ، اوضاع مشکل گرددت

مدرک معادل گرددت ، در صنعتی در اصفهان

گر خسته گشتی از جهان ، وز گردش هفت آسمان

حتماً تو داری امتحان ، در صنعتی در اصفهان

هضم غذا مشکل بود ، چون پر ز سنگ و گل بود

وز فضله ها فاضل بود ، در صنعتی در اصفهان

گر فضله بینی در غذا ، دانی که باشد از کجا؟

پر موش باشد سلفها ، در صنعتی در اصفهان

انگشتری از مرد و زن ، گر گم شود اندر چمن

پیدا کنی در آش من ، در صنعتی در اصفهان

یکدم بیا در سلفها ، در قرمه سبزی های ما

بنگر فضای سبز را ، در صنعتی در اصفهان

بی آنکه دستی رو شود ، هر شب چمن کوکو شود

زاغ و زغن تیهو شود ، در صنعتی در اصفهان

از گوشتها دل آب شد ، سر آشپز ارباب شد

سگ هم دگر کمیاب شد ، در صنعتی در اصفهان

از پوست تخم ماکیان ، تا فضله افلاکیان

در ” بیدگی ” گردد عیان ، در صنعتی در اصفهان

کن سینی ات را زیر و رو ، صد راز پنهانی بجو

از سنگ و سوسک و میخ و مو ، در صنعتی در اصفهان

در سینی ات گر شد عیان ، یک تکه ران ماکیان

حتماً ژتون گردد گران ، در صنعتی در اصفهان

گر قند خواهی یا شکر ، یا شام قدری بیشتر

گردد برایت دردسر ، در صنعتی در اصفهان

گر چه غذا خیلی بده ، این آشپز اهل سده

گوید به تو ” جیتون ” بده ، در صنعتی در اصفهان

تا در غذا کافور شد ، اوضاع ما ناجور شد

تن ها همه رنجور شد ، در صنعتی در اصفهان

گر موش دیدی در غذا ، هیچت نباشد ادعا

کم کاری است از گربه ها ، در صنعتی در اصفهان

دیشب به صید موشها ، یک گربه ظالم بلا

افتاده در دیگ غذا ، در صنعتی در اصفهان

مرحوم گربه بیگمان ، امشب ز لطف سلفیان

باشد میان شاممان ، در صنعتی در اصفهان

هر چند بس آشفته ام ، شنها به دندان سفته ام

از سلفها کم گفته ام ، در صنعتی در اصفهان

از وام تحصیلی مگو ، آشوب و خونریزی مجو

کم کن تو از این گفتگو ، در صنعتی در اصفهان

هر ترم کمتر می شود ، جیبت تهی تر می شود

چشمت ز غم تر می شود ، در صنعتی در اصفهان

بی پول و رسوا می شوی ، همچون گداها می شوی

رسوا به هر جا می شوی ، در صنعتی در اصفهان

مسئول اگر جوید ترا ، در استکان شوید ترا

اینگونه می گوید ترا ، در صنعتی در اصفهان

هان پیکر رنجور کو؟ ، جان و تن ناجور کو؟

یک عینکی یا کور کو؟ ، در صنعتی در اصفهان

داریم ما در این مکان ، کادری ز استاد جوان

زینرو بود سخت امتحان ، در صنعتی در اصفهان

هضم غذا آسان بود ، بهتر ز رستوران بود

هی جوجه بریان بود ، در صنعتی در اصفهان

سنگ و شن و زنبور کو؟ ، موی سیاه و بور کو؟

تهمت مزن کافور کو؟ ، در صنعتی در اصفهان

انگشتری پیدا کنی ، آنوقت این بلوا کنی ؟

با ما چرا دعوا کنی؟ ، در صنعتی در اصفهان

کو پوست تخم ماکیان؟ ، کو فضله افلاکیان ؟

چشمت خطا دارد جوان ، در صنعتی در اصفهان

با هشت تومان شما ، بهتر از این خواهی غذا ؟

کم کن تو روی خویش را ، در صنعتی در اصفهان

راننده باشد یار تو ، هم صحبت و غمخوار تو

کی می دهد آزار تو ، در صنعتی در اصفهان

کارش زیاد است این بشر ، باشد تو را جای پدر

گر گویدت ای کره خر ! ، در صنعتی در اصفهان

از شه فنر یا واسکازین ، باشد چنین زار و حزین

پرکاریش را هم ببین ، در صنعتی در اصفهان

بس نظم دارد کار او ، شیرین بود گفتار او

باشد متین کردار او ، در صنعتی در اصفهان

بس خوشدل است و مهربان ، باشد منظم هر زمان

هان قدر اینها را بدان ، در صنعتی در اصفهان

ناز از همه آنان بخر ، این ناز را با جان بخر

ناراحتی ؟ پیکان بخر ، در صنعتی در اصفهان

باور کنید ای دوستان ، طولانی است این داستان

باید ولی از ترس جان ، در صنعتی در اصفهان

کم گویم و دم در کشم ، جام خموشی سر کشم

تا دردسر کمتر کشم ، در صنعتی در اصفهان

پی نوشت: بچه های پشت کوه سید ممد

35 Replies to “در صنعتی در اصفهان”

  1. هادی فاضلی

    هادی فاضلی هستم ورودی ۶۹ مواد
    شاعر اراکی ام
    من در یک شب شعر سال۹۲ اقای بیدختی را در شب شعر امیرکبیر تهران دیدم،موبایل ایشان را گرفتم ولی متاسفانه انموقع چون فضای مجازی اینگونه فعال نبود ارتباطم با ایشان قطع شد…
    مجید آواژ عزیز خیلی مخلصم

  2. محمد رضا مسلمیان

    سلام
    من ورودی ۶۵ صنعتی اصفهان رشته صنایع بودم . واقعا یاد اون روزها بخیر .
    برخی اسمهایی که در بالا پیام گذاشتند اشنا هستند مثل اقای نیکوفال .
    این شعر رو اقای بیدختی با ذوق و باصفا سرودند .
    چندی پیش یک شعر و کلیپ در مورد دانشگاه بدستم رسید و هر وقت اون رو نگاه میکنم دلم بدجور میگیره و تنگ اون روزها میشه .
    شاهد جنبش های مختلف از جمله ماکارونی گیت و جنبش هانیکو بودم .
    یاد باد ان روزگاران یاد باد.

  3. وحید نادر شاگرد اتوبوس

    این شعرهای بویژه شعر «در صنعتی در اصفهان» در ان سالها بدون اینترنت و..؛ در اغلب دانشگاهها پخش شد من دانشگاه شیراز بودم و این شعر را اولین بار در تابلو دانشکده علوم(چهارراه ادبیات) دیدم و بلافاصله در تمامی دانشکده ها و اغلب خوابگاهها بچشم میخورد من یک ترم شهید چمران اهواز و یک ترم امیر کبیر تهران مهمان شدم که انجا ها هم نقل این شعر بود؛ سوالی دارم اینکه میگفتند یک شعری سروده بودند در خصوص دانشجوی نمره اول مهندسی .. که موجب بروز مشکلاتی (نمره f گرفتن در چند ترم در درسی خاص) برایشان شده بود آیا ماجرا واقعیت دارد؟ و شعر را دارید؟ ثانیا مشهور بود که ایشان ورزشکار موفقی یوده و عضو تیم دانشگاه بودند ؛ ایا درست بوده این صحبتها ؟ یک ماجرای غیر مرتبط با این موضوع در دانشگاهها پیچیده بود که دانشجوی صنعتی اصفهان خودسوزی کرده بود و در یاداشتی که بجا مانده بود این شعر را نوشته بود «انکه دایم هوس سوختن ما میکرد ……» نمیدانم چرا اتفاقات صعنتی اصفهان سریع پخش میشد در سایر دانشگاهها ؛ البته یکبار به دانشگاه شما امدم و دو سه روزی مهمان بودم

    • شجاع الدین محبی

      سلام ، سیاوش جان من محبی هستم ، کجایی تو تواسمون دنبالت می گشتم تو زمین پیدات کردم تو خوابگاه ۵ هم اتاق بودیم ، مهندس کجایی با میخوام شاگردی کنم

  4. مصطفی محمدی

    سلام دوستان
    تشکر از دوستان که خاطره این شعر زیبا را که همایون بیدختی دانشجوی رشته صنایع سرودند و نیز دیگرخاطرات را در دلم زنده کردند .از ان روزها بیشتر از ۲۵ سال می گذرد.زیباترین روزهای زندگی در دانشگاه صنعتی بود
    مصطفی محمدی .فارغ التحصیل سال ۶۷.صنایع

  5. انعامی

    سلام و درود
    چه روزهای خاطره انگیزی بود دانشگاه صنعتی اصفهان.شعر را خواندم و دمی دوباره در فضای آن سال ها سیر کردم.یادش به خیر.ممنون و سپاس عباس جان.

  6. مصطفی عباسی

    خیلی جالبه آدم از روزگار گذشته یادی کنه ،ممنون از دوستانی که این شعر زیبا و خاطره انگیز رو گذاشتن. مصطفی عباسی ، ورودی سال ۶۷ فیزیک

  7. مجتبي

    سلام دوستان
    من نیکوفال هستم ورودی ۶۵
    اولش بردنمون توخوابگاه۴ بچه ها قبلی بهمون میگفتن قرنتینه ایها …؟؟! بعدش خوابگاه ٢ چون هر کی وارد میشد میچپوندنشون تو خوابگاه ۴ نمی دونم چرا ؟!
    ولی خیلی با حال بود درب و دیوار داغونی داشت
    اون موقع ها جنگ بود می گفتن امکانات نیست و قص علیهذا ولی ما چند بار در و پیکر سلف سرویس ها رو آوردیم پائین و با تخم مرغ و ماست و اینها به خیانت مسئولین سلف سرویس جواب دادیم .. چند بار همه مون و بردن اونجا ها . ….دیگه بقیه ش و سانسور …..؟!
    خلاصه همینجوری اونا خیانت می کردن ما شیشه ها و سلف سرویسی ها رو به ماست و تخم مرغ و گوجه گندیده می بستیم. و معاونت رفاهی دانشگاه رو به باد انتقاد و خیانت به دانشجو ها محکوم می کردیم
    ماجرای ماکرونی. گیت. معروف شد مثل ماجرای معروف واتر گیت سیاسی شدیم
    چون سر اون ماکارونی مسموم که شب ای امتحان پایان ترم دادن به بچه ها معاونت دانشجویی رو شبانه با جمع کثیری از دانشجو های رزمنده و بقیه به گل گرفتیم و به فضاحت کشیدیم
    ما اقتدار داشتیم سالها گذشت و تا ما اونجا بودیم ٧ وعده برنامه صبحانه متنوع داشتیم
    بعدها که ما رفتیم دیدم و شنیدم که به این دانشجوهای مظلوم بعد از ما که قوم. لیانشامپو محسوب می شدیم ….؟!؟! هفته ای ٧ روز نون و پنیر میدادند و….؟؟!! و ناهار و شام هم که دیگه از سرباز خونه هم بدتر بود
    بقیه شو بعدا واستون تعریف می کنم
    بی آنکه دستی رو شود هر شب چمن کو کو شود در صنعتی در اصفهان
    بازم می گم یادش بخیر که غیرت داشتیم
    یاد همتون بخیر

  8. رضا اله وردي ، ورودي 64

    با سلام و تقدیم احترام به دوست عزیزی که این شعر و شعر بچه های پشت کوه سید ممد را در اینجا گذاشتند.
    سالها بود که کپی دست نوشته دوست عزیزمان را داشتم ولی متاسفانه گم کرده بودم.
    امروز به صورت ناخوداگاه گفتم در اینترنت شاید ردی از این شعر خاطره انگیز پیدا کنم.
    که خوشبختانه شما اینکار را کرده بودید.

    این شعر در سالهای اوج جوانی و شور و نشاط و امید ما به آینده ، و البته در سالهای اوج جنگ سروده شده .

    بازم ممنون.
    رضا اله وردی
    ورودی سال ۶۴، دانشکده نساجی

  9. behzad borji

    سلام
    من ورودی ۶۷ بودم.
    یادش بخیر عجب روزگاری داشتیم.
    تو رو خدا هر کی از حمید طاهری ورودی ۶۲ صنایع خبری داره منو خبر کنه بد جوری دلتنگ حمید و داریوش خلقتی هستم.
    ممنون .

  10. امیر یوسف پور

    سلام مهندس امیرم تو فیس بودم که شما را دیدم شعرها را خوندم خیلی خوشم اومد. معلومه که خیلی خاطرات در شعر ها نهفته است.مرسی یا علی

  11. بهزاد برجی

    سلام
    یاد روزهای خوش گذشته بخیر.
    لطفا یادی هم از حمید طاهری ورودی ۶۲ صنایع بکنید.
    یک شاعر توانمند صنعتی.
    اگه آدرسی از حمید دارید برا من ایمیل کنید ممنون میشم.

  12. behzad borji

    سلام دوستان
    ای کاش یادی هم از مهندس حمید طاهری ورودی ۶۲ صنایع داشته باشین.
    حمید یکی از شعرای معروف صنعتی بود.
    راستی اگه آدرسی ازش دارین برا من ایمیل کنین ممنون میشم.

  13. farshid Sharifnejad

    سلام، واقعا ممنونم، نمیدونی چقدر دنبال شعرهای دانشگاهمون گشتم. وقتی بعد از سالها اینجا خوندمشون کلی گریه کردم به یاد والیبالهای جلوی خوابگاه ۴

  14. عبادی

    سلام دوستان

    با خواندن این شعر خاطرات سالهای دور دانشگاه برایم زنده شد . از شما متشکرم و برایتان ارزوی موفقیت و شادکامی دارم.

  15. حسين اكبري پور

    سلام
    با تشکر ازشما مدتها دنبال این شعر توی اینترنت میگشتم تا سرانجام اینجا پیدا کردم.
    واقعآ خوشحال شدم چون این شعر و شعر” بچه های پشت کوه سید محمد” که شاعر هردو دوست عزیزم آقای همایون بیدختی هستند را خود ایشان برایم نوشته بود که متاسفانه در جابجائیهای مکرر گو کردم .لطفا اگر خبری یا آدرسی از آقای بیدختی دراید برایم بفرستید همچنین شعر پشت کوه سید محمد را. پیشاپیش از محبت شما ممنونم.
    با احترام ح اکبری پور (حاکی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *