پمپ بنزینها و دانشگاهها!
دانشگاهها در دنیا، از آن جهت که خدمات علمی و فکری سطح بالا ارائه میدهند و نسلی متخصص از جوانان را به کالبد جامعه تزریق میکنند احترام جهانی را بر میانگیزاند. پیش از آمدن به دانشگاه، تمام دانشگاهیان را محقق، پویا و فرهیخته میپنداشتم. هر چند افتخارش را داشتم که با افرادی از این دست در دانشگاه آشنا شوم اما کم هم نبودند آنها که در سطح نام دانشگاه نبودند. نه در کردار و نه در رفتار. – باز یادآور میشوم که این بحث بر بسیاری از اساتید فرهیختهی ایران و جهان و دانشجویان خوب وارد نیست، من تنها روایتگر آن بخشم که دیدهام!-
متن فوق بخشی از این مطلب پزشک وبلاگستان است.
جدیدا (شاید بشود گفت بعد از انقلاب؟!) پمپ بنزینهایی که ساخته میشود استاندارد نیستند. در اکثر پمپ بنزینها وقتی میروم بنزین بزنم، دیگر رانندهها میگویند که اگر خدای نکرده آتشسوزی بشود، راه گریزی نیست! چرا استانداردها رعایت نمیشود؟ من فکر میکنم علتش این (وزیرسابق نفت: مرا به خاطر کردان برکنار کردند) است! یعنی چون مدیریتها استاندارد لازم را ندارند، محصولاتشان هم نان استاندارد است!
آیا دانشگاههای ما استانداردند؟ آیا اینکه وزیر علوم به تازگی اعلام کرده امسال ظرفیت پذیرش دانشگاهها 250 هزار نفر بیشتر از متقاضیان است، از شرایط استانداردی نشات میگیرد؟ آیا وجود مواردی از این قبیل (ضرباتي سهمگين به پيکر دانش و دانشگاه) فاجعه نیست؟! آیا اگر کردان از دانشگاه آکسفورد لندن (!) مدرک نگرفته بود، اینطور نمیشد؟ و چندین و چند آیای دیگر …!
من معتقدم که مدرسهی راهنمایی از نظر فضای فیزیکی، بایستی بزرگتر از مدرسهی ابتدائی، دبیرستان بزرگتر از مدرسهی راهنمایی و دانشگاه بزرگتر از دبیرستان باشد! چرا؟ به این دلیل که کاپیتان معرب میگفت: به بچه هاتون نجوم یاد بدید. این باعث میشه که بلند نظر بشوند و به تبع درک بزرگی جهان، پی به بزرگی خالق هستی ببرند.
اگر دانشجویان ما بخواهند بازهی نظر خود را به فضای فیزیکی فعلی برخی دانشگاههای جدید (که بعضا شبیه مدارس غیرانتفاعی هستند!) محدود کنند، واویلاست! دانشگاههای دوره تحصیل من، هر یک چند ده هکتار فضا و امکانات داشت. البته عکس این قضیه هم درست است. یعنی ممکن است کسی باشد که در دانشگاههای بزرگ و استاندارد تحصیل کرده باشد، اما کوته نظر باشد!
یکی از مهمترین عوامل وضعیت نامناسب و غیر استاندارد فعلی دانشگاهها، رشد بیرویه و غیر استاندارد دانشگاه آزاد است که قبلا در موردش صحبت کردهام!
نتيجه اينکه سالهاست که انتظار وجود يک تازه دانش آموخته با سواد را از دست داده ام. اما فاجعه اينکه کم کم ، اميدمان به وجود يک تازه دانش آموخته با انگيزه و با مسئوليت نيز از دست مي رود. نسل ما که در بهترين دانشگاهها براي يک پروژه چند شب تا صبح بيدار مي مانديم، اکنون اين چنين يا در ادارات فسيل مي شود و يا در بخش خصوصي زير بار بي تدبيري مسئولين له! حال ديگر چه انتظاري مي توان داشت از اين نسلي که تحقيق را مانند فست فود از بازار مي خرند!
من اعتقاد دارم که ریشه این مشکلات در عدم کنترل جمعیت و بی برنامگی است! وقتی کمیت افزایش یابد، اغلب کیفیت پایین می آید.
به نظر شما اینطور نیست؟
وقتی استانداردها رعایت نشود، ناچار به این سرنوشت دچار میشویم!
به نظر من جوانان اين مملكت در ملغمهاي از تاريكيها و ظلمات گرفتار شدهاند. نه راه پيش دارند نه راه پس. بسياري از اين جوانان هيچ هدفي براي زندگيشان ندارند. بيهدف اينجا و آنجا ميروند و وقت ميگذرانند. البته وقتي صحبت از هدف ميكنم منظور اهداف باارزش است، چه بسا بسيارند افرادي كه دنبال لذايذ لحظهاي هستند و اين برايشان هدف است.
از سوي ديگر جوانان با علم ناآشنا هستند. من هر موقع با علم جديدي آشنا شدهام (كه خوشبختانه اقتضاي شغليم است) بي هيچ ترديدي به آن علاقهمند شدهام. اينجاست كه ضعف دانشگاهها نمايان ميشود. دانشگاههاي ما وظيفه تشويق و ترغيب دانشجويان به تحصيل را از ياد بردهاند. همه اساتيد دانشمند به دلايل مختلف بازنشسته، فراري يا منزوي شدهاند. نتيجه اينكه آناني كه ميتوانستند براي جوانان دانشجو الگويي براي تحصيل علم باشند ديگر نيستند. و دقيقا به همين خاطر است كه جوانان به جاي آنان از كساني الگو ميگيرند كه نبايد.
رسانهها نيز به وظيفه خود در اين خصوص عمل نميكنند. بيشتر شبيه شدن به ابزار تبليغاتي براي دولت حاكم. هر دولتي هم كه ميآيد رسانه همسو با آن است. البته بگذريم از مسائل ديني كه بخش اعظمي از برنامههاي راديو و تلويزيون را به خود مشغول كرده است.
دانشگاهها هم كه خدا رو شكر همه امكانات از آنها سلب شده است. دوست من براي اجراي تز دكتراي رشته متالوژي مجبور شد بره آلمان. چرا؟ چون دانشگاه صنعتي شريف امكانات آزمايشگاهي لازم براي اجراي اين تز را نداشت. (اين هم از دانشگاهي كه داعيه برتري دارد!) با اين وضعيت چگونه ميتوانيم صحبت از علمآموزي و علمدوستي بكنيم.
ببخشيد از اينكه صحبتهام جستهوگريخته شد. چون به هر كجاي اين دانشگاهها كه نگاه ميكنم ميبينم مشكلي هست كه لاينحل به نظر مياد. به همين خاطر نتونستم سروته صحبتهامو جمع كنم.
يكي از دوستان من مغازه داره كه توش همه كار انجام ميده، از فروش و تعمير كامپيوتر گرفته تا ترجمه و تايپ و خريد و فروش مسكن و دوستيابي و …
ميگفت چند روز پيش دختر دانشجويي سراغش رفته و ازش خواسته مقالهاي درمورد نماز از اينترنت براش دانلود كنه. گفته كه ميخواد توي يك مسابقه شركت كنه. اين دوست ما هم رفته سراغ اينترنت و گوگل و خلاصه، براش مقالاتي دانلود كرده و زده روي سيدي كه بهش بده. ولي اين دانشجوي فهيم ما وقتي كه سيدي رو ديده، گفته كه اين به دردش نميخوره. به اين دوست ما گفته كه شما خودتون بايد اين مقالات رو كنار هم بچينيد و از توش برام مقاله دربياريد. ظاهرا ايشان حتي توانايي انجام اين كار را نداشتهاند.
به اين ميگن فاجعه. دانشجويي كه بايد بره دنبال منابع مختلف. آنها رو مطالعه كنه، ازشون فيش تهيه كنه، و درنهايت با كنار هم گذاشتن فيشها و كموزياد كردن آنها مقالهاي درمورد موضوعي دربياره، حتي به خودش زحمت خوندن 50 صفحه متن اينترنتي آماده و جدا كردن 10 صفحه از اون رو نميده. بعد ما انتظار داريم اين دانشجو بعد از فارغالتحصيلي تبديل بشه به محقق و حاصل تحقيقات خودش رو به اين مقالات اضافه كنه.
حالا بماند آنهايي كه 5 فصل از 5 كتاب مختلف رو ميدن به من كه براشون ترجمه كنم. بعد اين ترجمهها رو بدون كوچكترين تغييري كنار هم ميذارند (حتي بعيد ميدونم اين ترجمهها رو بخونند) ميدن دست ناشر تا به اسم تاليف به نام خودشون منتشر بشه.
ولي باز معتقدم كه همهچيزمان به هم ميخوره.
از کمک شما به تکمیل مطلب تشکر می کنم. ممنون