تکه ای از یک پست
مطلبی در فید دیدم تحت عنوان “دربارهی شواهدِ غیرمحکمهپسندِ تقلب“. در قسمتی از آن نوشته است:
“فرض كنيد كه به بانكي مراجعه كردهايد و پس از دريافت يك بسته بزرگ اسكناس، از مسوول باجه ميخواهيد كه جلو چشم شما آنها را در دستگاه شمارش بگذارد. بسيار بعيد است كه مسوول باجه اين درخواست را رد كند، اما اگر هم بكند به شما خواهد گفت كه خودتان جلو باجه اسكناسها را بشماريد.
اكنون وضعيتي را فرض كنيد كه شما ميخواهيد پولتان را جلو باجه بشماريد، اما مسوول باجه سر شما فرياد زند كه: اين چه كاري است؟ به من اعتماد نداري؟ تو بايد به من اعتماد داشته باشي وگرنه معلوم است كه ريگي در كفش داري و از جايي براي بياعتبار كردن من دستور گرفتهاي…
در مقابل چنين باجهداري چه خواهيد كرد؟ تسليم امر و نهي و غيظ و قهر او ميشويد و از شمردن پول خودداري ميكنيد يا اينكه با بلند كردن صدايتان فرياد برميآوريد كه آقاي محترم! اولا، روي چه حسابي من بايد به تو اعتماد داشته باشم؟ ثانيا، پول خودم را حق ندارم بشمارم؟ ثالثا، اگر تو كاملا درستكار و امانتداري چرا از شمردن پول ميهراسي؟”