2 Replies to “قانون بانک مورفی”

  1. مهندس

    الا ای داور دانا تو می دانی که ایرانی
    چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
    چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی
    چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی
    چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتراست از زن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر…تویی یا من

    تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
    به رشتی کله ماهی خور؛به طوسی کله خر گفتی
    قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
    جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی…….
    تورا آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
    به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
    چرا بیچاره مشدی ؛ وحشی و بی تربیت باشی
    به نقص من چه خندی خود سرا پا منقصت باشی
    مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    تو از این کنج شیرکخانه و دکان سیرابی
    بجز بدمستی و لاطی و الواطی چه دریابی؟
    در این کولژ که ندهندت بجز لیسانس تون تابی
    نخواهی بوعلی سینا شد و بونصر فارابی
    به گاه ادعا گویی که دیپلم دارم از لندن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    تو عقل و هوش خود دیدی که در غوغای شهریور
    کشیدند از دو سو همسایگان در خاک ما لشگر
    به نق و نال هم هر روز حال بد کنی بدتر
    کنون ترکیه بین و ناز شست ترکها بنگر
    که چون ماندند با آن موقعیت از بلا ایمن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی
    به مردی با تو پیوستم؛ندانستم که نا مردی
    چه گویم بر سرم با نا جوانمردی چه آوردی
    اگر می خواستی عیب زبان هم رفع می کردی
    ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
    فرو می ریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
    چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هر دمبیل
    تو را یک شب نشد سازو نوا در رادیو تعطیل
    ترا تنبور و تنبک بر فلک می شد مرا شیون
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    به قفقازم برادر خواند با خود مردم قفقاز
    چو در ترکیه رفتم وه چه حرمت دیدم و اعزاز
    به تهران آمدم نشناختی از دشمنانم باز
    من آخر سالها سرباز ایران بودم و جانباز
    چرا پس روز را شب خوانی و افرشته اهریمن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
    عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم
    به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
    چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
    کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن!
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد
    ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
    سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
    چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
    تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را بر اندازد
    نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
    چو تنها کرد هر یک رابه تنهایی بدو تازد
    چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
    تو بودی انکه دشمن را ندانستی فریب وفن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    چرا با دوستارانت عناد و کین و لج باشد
    چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
    مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
    هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
    تو گل را خار می بینی و گلشن را همه گلخن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    تو را ترک آذربایجان بودو خراسان بود
    کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
    چه شد کرد و لر یاغی کزو هر مشکل آسان بود
    کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
    کنون ای پهلوان پنبه چو نی نه تیری مانده نه جوشن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

    کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
    نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
    از این قحط و غلا مشکل توانی وا رهاندن جان
    مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
    دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
    الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *