شکایت شتر
بازرگان باخدایی در خواب دید که دار فانی وداع گفته و به محاسبین بهشت و جهنم حساب پس میدهد. او که بسیار مومن و خداپرست بود و رعایت حلال و حرام بکردی و به خصوص حساب حق الناس بداشت، میپنداشت که بسادگی از پل صراط عبور خواهد کرد و وارد خلد برین خواهد شد. بناگاه بانگی از معترضی برخاست! شتری از کاروان او را گفت که من از تو راضی نبوده و برایت جزای درخور از “من هو یحکم بالعدل” بخواهم. بازرگان شتر را علت بخواست؟ شتر گفت یادت باشد روزی در کاروانی که از فلان جا به بهمان جا بار ببردیم، تو مرا ساعتی پشت سر استران و الاغان ببستی؟ و این مرا در خور نبود. بازرگان را یاد آمد و علت ناراحتی و شکایت شتر بدرگاه عادل مطلق بدانست و از خواب بیدار شد!
خدا کند ما و مسئولان ما خواب نمانیم!!!
نمیدانم! بازرگان که از خواب بیدار شد، آیا من هم بیدار شدهام یا همچنان در خوابی ناز خواب خدمت رسانی به مردم را میبینم!
شاد زیید