داستان چوپان و وكيل
چوپانی گله گوسفندان خانی را همی چرانید. روزی هوس کباب بکردی. با خود اندیشید که این گله چندین هزار گوسفند دارد و اگر یکی را زمین زنم چه شود که...
داستان
چوپانی گله گوسفندان خانی را همی چرانید. روزی هوس کباب بکردی. با خود اندیشید که این گله چندین هزار گوسفند دارد و اگر یکی را زمین زنم چه شود که...
إِنَّ هَـٰؤُلَاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ ﴿۵۴﴾ سوره شعراء و (یاد آر) هنگامی که خدایت به موسی ندا کرد که اینک به سوی قوم ستمکار روی آور. (۱۰) به سوی قوم ستمکار...
قارون برای آنکه از شرّ موسای پیامبر خلاص شود، زنی بدکاره را فریفت و از او خواست تا در جمع اعلام کند با موسی سروسرّی دارد. آن روز فرا رسید...
دزدی فرار همی کرد و فریاد همی زد: آی دزد! دزدو بگیرید
سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد./ملای مسجد هر روز در...
گاهی اوقات حس و حال نوشتن ندارم. در این صورت لینکهای مطالب جالب را جمع میکنم تا بعد که حال پیدا کردم در موردشان بنویسم. اما بعد با زیاد شدن...
ایمیلی با عنوان فوق و متن زیر برایم ارسال شده. در ابتدای آن تاکید شده که “لطفا تا اخر بخوانید”: یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه...
کلاغی فرزند خود را درس همی داد که: به محض اینکه دیدی انسانی اعم از کوچک یا بزرگ دولا (خم) شد بدان که میخواهد سنگی برداشته و تو را بزند....
گویند شبی تابستانی که مردم به خوشی هوا بر بام میخوابیدند، زنی (مادرزن و مادرشوهر!) نیمه شب بر بام رفت. یک سوی بام دختر و دامادش خوابیده بودند و سوی...
روزی گوسفندی از جوی آبی پرید. دنبه اش بالا رفت. بزی از پشت سر فریاد زد: دیدم، دیدم! گوسفند گفت: سال به 12 ماه، ما میبینیم. یک بار هم تو...