دخالت – زایمان – شاگرد مو قرمز
122- ژانت آهسته آه کشید… “نه، مسئله ای هست. باید به احساسات تو بیشتر احترام میگذاشتم. حق نداشتم اینطور در زندگییت مداخله کنم”
128- شاگرد: درویش شدن توی خانقاه آسان است… کار سخت شاگرد شدن است! … پشت سرم هم میگویند: “پسره نادان کله هویج!”
130- آشچی دده میگوید: دیگ اگر اطرافش آتش نباشد به جوش می آید؟ نخود ممکن است بپزد؟
134- شمس: باید دلواپس کسانی شد که از عشق دور میشوند
قاعده دهم: به هر سو که میخواهی برو اما هر سفری که آغاز میکنی سیاحتی به درون خود بدان
قاعده یازدهم: قابله … برای آنکه “تو” یی نو و تازه از تو ظهور کند باید برای تحمل سختی ها و دردها آماده باشی
138- شمس… ناگهان پرسید: شاگرد مو قرمز، جنمش را داری؟ …
خیلی خوب. پس… اولین وظیفه ات اینست: به نزدیک ترین میخانه برو یک کوزه شراب بخر بعد بیا وسط این میدان بایست و کوزه را لاجرعه سر بکش
144- اللا … مادرش را مسئول خودکشی پدرش میدانست و هنوز دختری جوان بود که به خودش قول داد اشتباههای مادرش را تکرار نکند و ازدواج که کرد شوهرش را خوشبخت کند
“مادر! اوهوی ی ی ی! … الو الو از زمین به مادرم! از زمین به مادرم! جواب بده مادر!”