گنجور ۷: شاید مهمترین فصل کتاب ؟!

بسیار خب؛

در ادامه مطالب حاصل از برداشتهای قبلی (از کتاب گنجور قدرت بی نهایت کوچک ها) میرسیم به فصل ۵ تحت عنوان

نقد تجربه گنجور: گفت و گوهایی تحلیلی و انتقادی

به نظر من این فصل مهمترین فصل کتاب است و لذا من حاشیه های بیشتری (در بین کرکترهای “{” و “}” ) مینویسم

ص ۱۲۵: چرا گنجور را نقد میکنیم؟ … گفتگوی تحلیلی و انتقادی میان من و حمیدرضا محمدی …

ص ۱۲۶: چالش وابستگی نهاد به نفر: پدرخوانده ای برای تمام فصول؟ … در تیرماه ۴۰۱ … بود و نبود … گنجور چقدر به بود و نبود شما وابسته است؟ محمدی: فکر کنم نزدیک به ۱۰۰ درصد { !!! }

سوال: این محوریت فردی …

محمدی: … کاملا با این ایده موافقم … ایده من برای آینده گنجور همین است: اداره ی هیات امنایی گنجور … اما این نکته هم هست که به لحاظ فردی من همیشه از ارتباط گرفتن طفره رفته ام… هماهنگ شدن برای دیدارها یا هماهنگ کردن با افراد مختلف … که اقتضائات کار گروهی است من را حقیقتا خسته میکند … کار تیمی علیرغم نقاط مثبتش ماهیتا زمانبر است … بیشتر به دنبال رسیدن به خروجی سریعتر بوده ام

ص ۱۲۸: گرچه به نظرم این خروجیها در گنجور نواقص قابل توجهی به لحاظ فنی داشته یا مطابق استانداردهای فنی و برنامه نویسی نبوده … اما با همین نواقص کارآیی داشته است

{بد نیست اشاره کنم به سیستم مدیریت محتوایی که آقای محمدی برای سایت اینترنتی شرکت گاز استان مرکزی ایجاد کرد. آن هم همینطور بود یعنی مطابق استانداردهای فنی نبود. طوری که وقتی رییس کامپیوتر گاز استان قم (جناب آقای مهندس کاظمی) به اراک آمد و قصد داشتند همین سیستم را برای شرکت گاز استان قم هم استفاده کنند؛ خودِ آقای محمدی بهشان گفت: بهتر است بروید و یک CMS  استاندارد که وابسته به شخص نباشد انتخاب و استفاده کنید. cms  ای که آقای محمدی برای گاز استان مرکزی نوشته بود وابسته به خودش بود و همین باعث شد که با رفتن ایشان (و بعد هم؛ من) از شرکت گاز استان مرکزی؛ در نهایت شرکت؛  cms  سایت را عوض کرد }

… مسئله زمان و توان و هزینه …: انجام کار اصولی و استاندارد نیازمند زمان و توان و نیروی انسانی بیشتر و هزینه است… {تناقض با ص ۱۳۳}

… فکر میکردم بالاخره روزی سازمانی دولتی با بودجه های فراوان … کاری کارستان و اصولی و استاندارد و بزرگ انجام میدهد…

{خب حالا که انجام نداده و نخواهد داد باید چاره دیگری بیندیشیم. در پایان همه این پستهای مربوط به برگزیده های کتاب؛ پیشنهادی در این خصوص خواهم داد…}

… درگیر این پیچیدگیهای اداری و سازمانی و پیمانکاری نشده ام.

ص ۱۲۹:  نمونه های موفق این کار انفرادی حداقل در حوزه IT … “دیکتاتور برای یک حوزه از زندگی” مثلا لینوس توروالدز به عنوان خالق … لینوکس، دیکتاتور تمام وقت برای این سیستم عامل است … با زبان و تعبیرهای خیلی بد و سختی با برنامه نویس مواجه میشود و آن را رد میکند.

{خب؛ مگر کار درستی میکند؟ چرا باید من و شما هم به او اقتدا کنیم؟ چرا باید ما هم دیکتاتورمآبانه رفتار کنیم؟ چه لزومی دارد؟ مادرم همیشه میگوید صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را – خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟ مگر نمیشود مثل آدم رفتار کنیم و سیستم مدیریت اصولی و استاندارد و متدی صحیح را در پیش بگیریم؟ مگر دموکراسی (!) بد است؟ مگر کسانی که با شیوه ای غیر از دیکتاتوری کار کرده و میکنند نتیجه نگرفته اند و محصولات خوبی ارائه نداده اند؟ چرا باید کاربران را مجبور کنیم که شرایط و سلیقه ما را بپذیرند؟ گر چه اینها که نوشتم بدین معنا نیست که آقای محمدی اینگونه رفتار کرده اما میخواهم بگویم اینکه ما در ذهن خود چنین تصویر و تصوری از کار و نقش خود داشته باشیم منجر به دیکتاتوری در حوزه کارمان خواهد شد. بله درست است شاید جایی نیاز باشد قاطعیت به خرج دهیم و شاید در مقطعی نیاز باشد که برش داشته باشیم تا به نتیجه برسیم اما این به آن معنا نیست که هماره دیکتاتورمآبانه رفتار کنیم}

… همین تصمیم گیری فردی در آن حوزه از عوامل پیش برنده بودن آن فعالیت در آن حوزه خاص است

{ اولا فکر میکنم کلمه “بودن” در این جمله اضافیست! یعنی باید مینوشتید: … “از عوامل پیش برنده آن فعالیت” … و اما بعد؛ از کجا معلوم؟ شاید اگر اینطور نبود، یعنی تصمیم گیری فردی نبود؛ پیشرفت بیشتری حاصل میشد. البته من شخصا معتقدم که قطعا خرد جمعی و کارِ گروهی حاصلی به مراتب صحیح تر و پرسودتر و بلندمرتبه تر به بار خواهد آورد}

ص ۱۳۰: اما به هر حال به نظرم گنجور و هر مجموعه خروجی محوری به چنین افرادی نیاز دارد {؟؟؟!!!}

طولانی شد! ادامه مطلب انشااله در پست بعدی…

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *