کتاب گنجور ۲ – پسر ساکت سنجان

خب؛

در انتهای بخش قبل گفتم که نویسنده کتاب ارزشمند گنجور قدرت بینهایت کوچکها؛ در فصل ۱ به زیبایی داستان عجیب حمیدرضا محمدی؛ پسر ساکت سنجان را در قالب کلمات به تصویر کشیده است. در این قسمت از برگزیده های این فصل؛ قسمتهایی هایلایت میشود:

ص ۲۷: اسمش شعری خانوادگی بود.

ص ۲۸: سال ۵۹ به دنیا آمد.

ص ۳۴: اما همین مدیر مدرسه، وقتی فهمید ماجرا چیست، حمیدرضا را گذاشت ترک موتور هوندای پر سر و صدایش و تا خمین، بردش… آدمها پشت پرده های ضخیم زندگی میکنند…

ص ۳۵: در دبستان و راهنمایی نمره هایش خوب میشد و معمولا هم شاگرد اول بود …

همه جا کفر و دروغ همه جا ظلم و ستم – چهره مردم شهر همگی آیه غم

الله الله تو پناهی بر ضعیفان یا الله

قصرها قصر بلا حاکمش تشنه ی خون – مردم شهر فقیر همه دربند و زبون

حقشان قسمت گرگ فرششان خاک زمین – همه در رنج و عذاب حاکمش کاخ نشین

ص ۳۸: “نان آور یتیمان” مثلا از همین شعرهای دوازده سیزده سالگی بود که سال ۷۲ گفته بود

نان آور یتیمان بود

غمخوار بینوایان بود…

ص ۴۳: جنگ اصلا کارش همین است  {ارتباط جنگ با علم گردانان – سالها چشم براهی}

ص ۴۴: دستت رو بیار بالا! بالا! بیار بالا! تق … برو ببینم! {ضرب کمربندی که حمیدرضا در کف دستش حس کرد؛ دل مرا هم به درد آورد. لعنت به جنگ}

ص ۴۷: یک معلم عربی و ادبیات فارسی داشت به اسم آقای شرفی.

ص ۵۰: به جز تو هوشکیا مو دوست ندارم – ناماخام هوشکیا یادم بیارم

چند سال بعدتر که وبلاگ خودش را راه انداخت…

ص ۵۲: سال ۱۳۷۷ کنکور داد… جمعیتی که حالا دور کیوسک روزنامه فروشی جمع شده بودند… روزنامه را در تهران خواهرش گرفته بود… قبول شدی حمیدرضا! قربونت برم داداش! رشته کامپیوتر گرایش نرم افزار دانشگاه اصفهان

ص ۵۴: نه فقط برای خودش برای سید کمال و مادرش هم. پسرک دردانه ی راه دور نرفته، حالا داشت دور می شد. داشت می رفت. سید کمال گفت که همراهش می آید.

ص ۶۰: سال دوم دانشگاه اولین کامپیوترش را خرید

ص ۶۲: چندان هم اهل کار تیمی نبود

ص ۶۴: سال ۱۳۸۱ تجربه ساختن یک سایت شخصی… بعد از دانشگاه … ماجرای سربازی…

در همین دوره به اقوام و آشنایان سپرده بودند که برای او کاری دست و پا کنند… یکی از آشنایان که در شرکت گاز اراک کار میکرد… {در این مورد من قبلا نوشته ام و بعدا هم به امید خدا خواهم نوشت}

ص ۶۸: هدی سیستم … نرم افزار OCR  فارسی …. حدود سال ۱۳۹۰ به اصرار خواهرش … خانه ای کوچک خرید

خب؛

با خواندن فصل ۱  به من حلاوت و شیرینی خاصی دست داد. نوعی همذات پنداری. انگار نویسنده عزیز (مهدی سلیمانیه) دارد بخشهایی از داستان زندگی خودم را بازگو میکند. چقدر شیرین و چقدر شیرین تر که به خوبی در قاب کلمات آورده است. انسانها اشتراکات زیادی با هم دارند در عین حالی که هر کس برای خودش کسی است که همتا ندارد! مطمئنم هر کس این فصل را بخواند بخشهایی از آن را در زندگی خود بازی کرده است.

غبطه میخورم که چرا زمانی که حمیدرضا همکار خودم بود اینها را نپرسیده و ندانسته بودم

در قسمتهای بعدی؛ بخشهای دیگری از این کتاب ارزشمند را مورد توجه قرار خواهم داد

به آقای سلیمانیه نوشتم که:

افتخار میکنم که در کشورم امثال شما و آقای محمدی وجود و حضور دارند و من با شماها آشنایم

پی نوشت:

شنیدم  “نرم افزار OCR  فارسی” که آقای حمیدرضا محمدی تولید کرده بود؛ از جمله بهترین هاست

 

2 Replies to “کتاب گنجور ۲ – پسر ساکت سنجان”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *