هامون/آزمودم عقل دوراندیش را

بعد از خواندن این نوشته، تصمیم گرفتم فیلم «هامون» را تهیه کنم و ببینم. هامون محصول سال ۶۸ است. به نظر من فیلم فوق‌العاده خوبیست. درگذشت خسرو شکیبایی برای من بسیار غیرمنتظره و دردآور بود. هروقت که عکسی از ایشان میبینم یا مطلبی در موردش میخوانم، افسوس میخورم. نمیدانم چرا؟ نمیدانم چرا قبلا اینقدر متوجه او نبوده‌ام؟ نمیدانم چرا؟ روحش شاد.

قسمتهایی از دیالوگهای فیلم درپی می آید:
– نقشتو فراموش نکن. باید خیلی خوب توی حس بری
– کارگر شهرداری شعر زیبایی می خواند: ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن – رحمی به من خسته دل بی سروپا کن
– من مرتب شلنگ تخته میندازم ولی به هیچ جا نمی رسم
– خودمو واسه ی مردم این مملکت زیادی میدونم
– ۲۰۰۰ سال بعد چه جوری کباب میخورند؟
– این خاصیت تموم مردای دنیائه. یه عمر زور گفتند و زور شنفتند، عادت کردند
– زنته الاغ! باید دخالت داشته باشی
– دیوانه ای در تیمارستان شعر زیبایی می خواند: آزمودم عقل دوراندیش را – بعد از این دیوانه سازم خویش را
– در بقعه شاهزاده ابراهیم، هامون از علی عابدینی پرسید: چرا ابراهیم پدر ایمانه؟
– از نظر یونانی ها ایمان جنون الهی بود. یه جور ایمان سرشار از عشق
– این کجاش عشقه؟  پدری عزیزترین کس خودشو، پسر خودشو بکشه؟ این عشقه؟
– اگر ابراهیم خودش رو می کشت یا کس دیگه رو به جای اسماعیل برای قربانی انتخاب میکرد، یا اینکه شک میکرد، یا سر مرکبشو برمیگردوند، پشیمون میشد، شکوه میکرد از خدا، و اگر.. اگر.. اگرهای دیگه، دیگر پدر ایمان نبود، یه کسی بود مثل من و تو
– اصل عدم قطعیت: این به معنای استیصال مغز بشر هم هست. کل جهان موجود یا پدیده‌های بیرونی و اساسا کوچکترین ذرات هنوز معلوم نیست چیه؟ موجه؟ ذره س؟ روحه؟ جسمه؟
– کره کجا میره؟ اندونزی کجا میره؟ فیلیپین – تایوان؟
– کجا داره میره؟ آخه به چی رسیده؟ عین یه مشت سوسک و مورچه دارند تو مرداب دست و پا میزنند دیگه، همه‌اش هم به خاطر این شکم صاحب مرده‌ است! راحت لم دادن … معنویت چی شد، بدبخت؟ به سر عشق چی اومد؟
– میخواستی پولدار بشی خودتو فروختی. خودتو – شخصیتتو – آبروتو
– دبیری در مورد آینده علی میگفت: مگه مرگ تو چه اهمیتی داره؟ مگه مرگ اون زنیکه چه اهمیتی داره؟ مگه مرگ من چه اهمیتی داره؟ من به فکر اون بچه‌ام! اون بچه مثل یه غنچه می‌مونه (آینده‌ی طلاق – دیدن این فیلم به کسانی که به طلاق فکر میکنند، توصیه میشود!)
– علی عابدینی به هامون گفت: تو با این عقل معاشی که داری، اصلا نمیتونی ببینی!
– هامون به مادرزنش میگفت: داشتم به این فکر میکردم که آدم باید خودش باشه یا دیگری؟ … من میخواستم بدونم چرا ابراهیم پدر ایمانه؟ میخواستم به عمق عشق ابراهیم به اسماعیل پی ببرم. میخواستم ببینم آیا واقعا ابراهیم از فرط عشق و ایمان خواسته اسماعیلو بکشه؟ اسماعیل، پسرشو، بزرگترین عزیزشو، عشقشو؟ آخه یعنی چی خانم سلیمانی؟ آدم به دست خودش سر پسرشو ببره؟ ابراهیم میتونست نره، میتونست بگه نه. تو اون ۴ روزی که تو راه بود، اما رفت و اسماعیلو زد زمین و گفت همینه همینه همینه؛ امر، امر خداست و کاردو کشید. آدم باید مثل ابراهیم باشه. باید بتونه عزیزترین کسشو از بین ببره، شاید دو مرتبه بتونه اونو بدست بیاره!
آخرین نکته جالب فیلم هم این بود که بعداز مرگ، همه‌ی مردم، با آدم خوب میشوند!
راستی، مادرم در سفر خانه خداست. با یکی از آشنایان در مسیر برگشت از تهران بودیم. میگفت ابراهیم خواب دید که باید اسماعیلو قربانی کنه. هراسان بیدار شد. با خود گفت شاید احلام شیطانیست. دوباره خوابید و همان خواب را دید و این واقعه ۳ بار تکرار شد تا به یقین رسید!!!
نمیدانم؟! لطفا کسانی که بیشتر میدانند مرا آگاه کنند! ممنون.

پی نوشت: بعد از خواندن مطلب زیر، کلمه «هامون» را به عنوان پست اضافه کردم!
بیست نکته درباره فیلم کالت “هامون” که احتمالا در جریان‌اش نبوده‌اید
پی نوشت ۲: این نقد فیلم را هم بخوانید. از سایت «آوینی» ؛ گرچه من خود انتقاداتی به این نقد دارم ولی بد نیست بخوانیدش، درست گفته اما همه‌ی آنچه باید بگه را نگفته؛ مثلا همین علی عابدینی که ایشان اینقدر ازش بد گفته، آخرش هامون را از مرگ نجات داد، و به طرزی عجیب قایق را به محل جنازه هدایت میکرد! البته خیلی بیشتر باید در اینمورد صحبت کنم اما کار من نقد فیلم نیست. مثلا این دریافت هامون از داستان ابراهیم و اسماعیل که «آدم باید مثل ابراهیم باشه. باید بتونه عزیزترین کسشو از بین ببره، شاید دو مرتبه بتونه اونو بدست بیاره!» دریافت درستیست اما جای اون درست نبود! منظورم اینه که از این دریافت هامون نباید نتیجه میگرفت که بره زن خودشو بکشه. بلکه اگر چنین دستوری رو خداوند میداد، درست بود!

One Reply to “هامون/آزمودم عقل دوراندیش را”

پاسخ دادن به مسعود لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *