واژگون

من واژگون من واژگون من واژگون رقصیده ام

من بی سر و بی دست و پا در خواب خون رقصیده ام

میلاد بی آغاز من هرگز نمی داند کسی

من پیر تاریخم که بر بام فزون رقصیده ام

فردای ناپیدای من پیداست در سیمای من

اینسان که با فردائیان در خود کنون رقصیده ام

منظومه ای از آتشم آتشفشانی سرکشم

در کهکشان بی نشان خورشیدگون رقصیده ام

ای عاقلان در عاشقی دیوانه می باید شدن

من با بلوغ عقل در اوج جنون رقصیده ام

میلاد دانائی منم پرواز بینائی منم

من در عروجی جاودان از حد فزون رقصیده ام

با رقص من در آسمان رقصان تمام اختران

من بر بلندای زمان بنگر که چون رقصیده ام

پیراهن تن پاره کن عریانی جان را ببین

من در جهان دیگری از خود برون رقصیده ام

One Reply to “واژگون”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *