به موازات تهیه سیستم جامع

خب؛

گفتیم که المجالس مدارس

اخیرا در قسمت منابع انسانی شرکت مشغول به همکاری میباشم. اولین بار (18 مهر 1402) که نزد مدیر جدید منابع انسانی شرکت (جناب آقای مهندس هادی فراهانی) رفتم و با ایشان صحبت کردم؛ درس جدیدی آموختم

ایشان فرمودند: من قصد دارم تمامی کارهای منابع انسانی شرکت را کامپیوتری کنم و دیگر سیستمهای دستی و دفتری را جمع کنیم و یک سیستم جامع را بکار بگیریم که همه چیز در آن متمرکز و مهیا باشد و هر گونه گزارش مورد نیاز را از آن استخراج کنیم

گفتم: این کار بسیار مهم و بزرگ و در نتیجه زمانبری است. ابتدا باید بر اساس اصول تحلیل و طراحی سیستمها 

چرخه کار و اطلاعات موجود شناسایی و سپس سیستم مورد نیاز طراحی و نهایتا اگر در بازار موجود است خریداری و الا برنامه نویسی و پیاده سازی و تست و عملیاتی شود

ایشان گفتند: من نمیخوام تا زمان آماده شدن آن سیستم جامع منتظر بمانم بلکه میخواهم شما از همین الان شروع به تشکیل دیتابیسها و جمع آوری اطلاعات و  تغذیه در آنها نمایید که وقتی سیستم جامع آماده شد اطلاعات را از دیتابیسهای موجود export و در سیستم جامع تهیه شده import نماییم

این ایده  قبلا به ذهن خودم  نرسیده بود و جالب است. این کار باعث میشود در نهایی شدن یک سیستم جامع عملیاتی تسریع شود

من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا

در پایان ذکر این نکته ضروریست که در دانشگاهها درس “تحلیل طراحی سیستمها” و درس “سیگنالها و سیستمها” برای رشته های نرم افزار و سخت افزار شباهات و تفاوتهایی دارد و من البته در هر دو زمینه کار کرده ام

و در آخر بخوانیم شعر زیر را از عراقی

من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد
از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن
از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد
از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت
وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد
چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند
چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد
تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم
چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد
تا هست عراقی را در درگه او باری
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد

و بخوانیم شعر زیر را نیز از عطار 

گر در صف دین داران دین دار نخواهم شد
از بهر چه با رندان در کار نخواهم شد
شد عمر و نمی‌بینم از دین اثری در دل
وز کفر نهاد خویش دین‌دار نخواهم شد
کی فانی حق باشم بی قول اناالحق من
کز عشق چو مشتاقان بردار نخواهم شد
دانم که نخواهم یافت از دلبر خود کامی
تا من ز وجود خود بیزار نخواهم شد
ای ساقی جان می‌ده کاندر صف قلاشان
این بار چو هر باری بی‌بار نخواهم شد
از یک می عشق او امروز چنان مستم
کز مستی آن هرگز هشیار نخواهم شد
تا دیده خیال او در خواب همی بیند
از خواب خیال او بیدار نخواهم شد
هرچند که عطارم لیکن به مجاز است این
بی عطر سر زلفش عطار نخواهم شد

سعدی علیه الرحمه نیز گوید

اسکندر رومی را پرسیدند: دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی؟ که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسر نشده. گفتا: به عون خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *