جنگ زرگری

داستان جنگ زرگری را

من به این شکل شنیده ام

در قدیم زن و مردی برای پسر خود زن گرفتند و عروس آوردند

عروس اما تنبل بود و کارهای خانه را انجام نمیداد

پدر شوهر و مادر شوهر که چنین دیدند شبی نقشه کشیدند که فردا صبح اجرا کنند تا عروس خجالت بکشد و کار کند

صبح فردا هر دو به حیاط رفتند و با هم شروع به سر و صدا کردند

پدر شوهر به مادر شوهر میگفت اجازه بده من حیاط را جارو کنم

و او فریاد میزد که نه تا من هستم چرا تو؟!

عروس که دعوای این دو بدید وارد معرکه شد و گفت:

دعوا نکنید. یک روز خسوره حیاط را جارو کند و روز دیگر خارسو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *