۲۰۲۰ مالزی
دیروز در جلسهای در ارتباط با بهرهوری در استانداری بودیم. یکی از معاونین استاندار میگفت که کسی چندی پیش به مالزی رفته بوده. آنجا چیزی که زیاد به چشمش میخورده، عدد 2020 بوده که روی در و دیوار و حتی شیشههای تاکسیها نوشته بودند. سوار تاکسی میشه و از راننده تاکسی میپرسه: آقا این 2020 چیه؟
راننده میگه: ماهاتیر محمد برنامهریزی کرده که در سال 2020 مالزی ظاهرا اولین کشور در جهان از نظر درآمد صنعت توریسم (گردشگری) باشه و در این راستا من بعنوان یک راننده تاکسی باید تا آن موقع با 3 زبان بینالمللی آشنا باشم که وقتی یک توریست وارد کشورم شد، بتوانم به خوبی با او ارتباط برقرار کنم و راهنماییش کنم. (کاش دوست تازهام، نویسندهی وبلاگ صبح بخیر کوآلالامپور در اینمورد اطلاعات بیشتری بده!)
یادم آمد که چندی پیش ماهاتیر محمد به ایران آمده بود و به اصفهان رفته بود. در آنجا گفته بود: اگر مدیریت گردشگری ایران دست ما بود، تنها از اصفهان به اندازه نفت ایران درآمد برای کشور کسب میکردیم!
آنوقت رییس جمهور ما طوری حرف میزند که تمام گردشگران نه تنها به طرف ایران نمیآیند، بلکه فرار هم میکنند! از وقتی که یک توریست وارد کشور میشود همهی سیاستها و برخوردهای ما دفعی است. از به زور روسری سرش کردن بگیر تا توی کوچه و خیابون همه چیز رو چهارلا پنج لا باهاش حساب کردن! تا میتونیم سرش کلاه میذاریم طوری که وقتی برگشت، هرکس ازش آدرس جاهای خوب ایران رو گرفت، بگه: آقا ما یه غلطی کردیم رفتیم ایران، تورو خدا شما دیگه این اشتباه رو تکرار نکنید!
به قول یکی از همکاران، در اغلب هتلهای ایران کسی نیست که بتونه کمی به زبان انگلیسی با توریستها صحبت کنه، چه برسه به راننده تاکسیها!
(به قول ملا حسنی: …مصیبت آنجاست که وقتی بالاخره با هزار مصیبت شمارهات وصل شد٬ یکنفر گوشی را برمیدارد که دو کلام انگلیسی بلد نیست. مثلا همین دیروز که زنگ زدم به دفتر مقام معظم. من فکر میکردم بالاخره توی اون دستگاه عریض و طویل رهبر مسلمین جهان یکنفر پیدا میشود که چهار کلمه انگلیسی بلد باشد و جواب ارباب رجوع را بدهد. دیروز تلفنچی آنجا ابتدا مرا وصل کرد به خالد مشعل.
هرچه گفتم باباجان! من با آقای مقام معظم کار دارم٬ متوجه نمیشدند و هی وصل میکردند به این اداره و آن سازمان. تا بالاخره وصل کردند موسسه زبان کیش توی خیابان ولیعصر…)!
تلنگر دیگر بود که فقط آقازادهها و رئوس مملکت مشکل ندارند، خودِ ما ایرانیها هم بیجنبه (و البته بدون تردید بیشعور و بیفرهنگ) تشریف داریم. و در تایید فرمایشات شما اینکه یک دوست انگلیسی دارم و به فکر تهیه هدیهای برای او هستم. چند روز پیش سَرراهم رفتم توی یک مغازه که کتابها و سی.دیهای باستانی رو میفروشه و فروشنده تسلط خوبی به زبان انگلیسی داشت و با مشتریهای خارجی خودش به خوبی صحبت میکرد. الغرض اینکه مشتریها برای اینکه مطمئن بشن فروشنده کلاه سرشون نمیزاره، روی جلد CD دنبال قیمت مورد نظر میگشتند که الحمدلله وجود داشت
بی تردید مشکل فقط از مسئولین نیست. اما معتقدم درصد تقصیرات آنها بیشتر است.
یادمان نرود ضرب المثل: پیشنماز که … پسنماز خواهد … ؛ را !
البته استفاده زباني كه يه كم نرمتر باشه بهنظرم بهتر ميتونه مشكل رو حل كنه. انگار كه عادت داريم هميشه در قضاوتها تا اون آخرش بريم و اگر كسي يا چيزي هم مجرم بود سرش رو از ته بزنيم. البته با گفتههاي شما موافقم اما نه با اين زبان تند.