دختر من؛ زنش!

روزی داماد ملانصرالدین، دخترش را کتک زد.

دختر گریه کنان به نزد پدر آمد و گله از شوهر کرد. ملا گفت تو را با چی کتک زد؟

گفت با چوب. ملا گفت برو یک چوب بردار و بیار. دختر چوبی بیاورد و ملا با همان چوب دختر خود را کتک زد!

دختر بیشتر گریه کرد و گفت: بابا چرا مرا کتک زدی؟

ملا گفت: بیا این چوب را بگیر و ببر به شویت بده و بگو بابام گفت:

دفعه دیگر اگر دختر مرا کتک بزند؛ زنش را کتک میزنم!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *