زخم معده – معجزه
انگار معجزه شده. خدا رو شکر. از خوشحالی دارم بال درمیارم. ۲۰ سال بود که نمیتونستم در ماه رمضان درست و حسابی روزه بگیرم ولی امسال الحمدلله تا حالا همه روزه، روزه گرفتهام! در ۲۰ ماه رمضان گذشته به طور متوسط ۴ روز روزه گرفته بودم.
بار اول که جبهه رفتم (سال ۶۳) بیسیمچی گردان زرهی بودم. بار دوم تبلیغاتچی گردان تخریب (؟!). بار سوم و چهارم هدایت و تطبیق آتش گردان ادوات. در سازمان رزم گردانهای ادوات سپاه، هر آتشبار ۸۱ – ۱۲۰ و ۱۰۶ یک هدایت آتش داشت و کل محور یک تطبیق آتش. بار چهارم مدتی در منطقه شلمچه تطبیق آتش و مسئول محور ادوات بودم و سپس به منطقه عملیاتی ماوت (استان سلیمانیه عراق) بعنوان تطبیق آتش اعزام شدم. محور محول شده به ما در منطقه، بخشی از ارتفاعات کوجار، قمیش و الاغلو بود. یکی از وظایف تطبیق آتش مشخص کردن محل دقیق دیدهبان (دیدگاه) و آتشبارها در نقشه میباشد.
صبح روز ۶۷/۱/۳۱ مطابق با سوم رمضان ۱۴۰۸ بعد از خوردن سحری و اقامه نماز صبح از مقر فرماندهی (پناه دامنه رشته کوه کوجار و ضمنا محل استقرار تطبیق آتش محور) بهمراه مسئول محور ادوات و دیدهبان دوم به سمت خط مقدم (انتهای کوجار و ابتدای الاغلو) حرکت کردیم. قرار بود دیدهبان خط را تعویض کنیم و من محل دقیق و درست دیدگاه را در نقشه مشخص کنم تا تصحیحات آتش به درستی اعمال شود. بدلیل تاریکی هوا و فاصله دیدگاه تا سنگر دیدهبان، کمی کار من طول کشید و هوا روشنتر شد. روشن شدن هوا همان و دیده شدن تحرکات ما در خط مقدم توسط دیدهبان دشمن که از ارتفاع مجاور بر ما تسلط داشت همان! وقتی خواستیم از خط به عقب برگردیم، توسط ۲ قبضه خمپاره ۶۰ همزمان ۲ گلوله به سمت ما پرتاب شد که حدود ۲ یا ۳ متری از ما رد شد. در تصحیحات داده شده توسط دیدهبان دشمن (که انصافا کارش را خوب انجام داد!) ۲ گلوله بعدی قبل از اینکه راننده ما موفق به دور زدن شود، حدود ۲ متر به ما نرسیده به زمین خورد (توجه داشته باشید که اعمال تصحیحات در مناطق کوهستانی که اختلاف ارتفاع نیز وجود دارد، مشکلتر است). و گلوله بعدی به محض سوار شدن همه ما به تویوتا و قبل از حرکت، دقیقا به تویوتا برخورد و منفجر شد. گلوله از حدود ۲۰ سانتیمتری بالای سر من رد شد و درست در وسط پای دیدهبان که در عقب ماشین روبروی من نشسته بود فرود آمد.
پن: در اورژانس صحرایی از دیده بان جدا شدم و بعدا فهمیدم که: دیده بان ساعتی بعد شهید شده بود! خدای من !!!
کمی خون خورده بودم (!) و موج انفجار مرا به بیرون از ماشین پرتاب کرده بود. چرخ عقب ماشین نیز پنچر شد. چند متر پایینتر از محل حادثه (چون ما روی تپه بودیم) و در پناه تپه، سنگر امدادگران و محل استقرار آمبولانس بود. آمبولانس بنزین نداشت! تا عوض کردن چرخ زاپاس تویوتای خودمان، امدادگرها کمی به ما رسیدند و بعد با ماشین خودمان به اورژانس (واقع در دره کوجار و قمیش) رفتیم. از آنجا مرا با هلیکوپتر به بانه و از بانه با اتوبوس بدون صندلی (مخصوص حمل مجروحین) به تبریز (و اطاق عمل) بردند. در ۶۷/۲/۳ با هواپیما به تهران و فردای آنروز به اصفهان اعزام شدم. و نهایتا روز ۶۷/۲/۱۰ به درخواست خودم به اراک (توسط اتوبوس بین شهری) و به منزل خودمان رفتم. مادرم که مرا با عصا دید، نزدیک بود پس بیفتد! چون خانواده اصلا خبر نداشتند.
علیرغم مخالفت دیگران، پس از پایان ماه رمضان (که تقریبا مرتب هم روزه گرفته بودم) مجددا به مقر لشگر (تبریز) برگشتم تا جبهه خالی نماند(؟!) از آنجا در تاریخ ۶۷/۲/۳۱ مرا به همراه بسیجیان نمونه (؟!) با اتوبوس به سفر زیارتی تشویقی مشهد فرستادند. در اردوگاه امام رضا (ع) دلدرد من شروع شد و بهداری آنجا شربت آلومینیوم امجی میداد! از اردو که برگشتیم (رفت و برگشت تبریز – مشهد با اتوبوس و غذاهای توراهی!) درد چنان شدت داشت که در مقر لشگر از پا میافتادم. بهداری لشگر هم که فقط قرص جانور میداد!
پس از آن هم مدتی غذاهای دانشگاه (!) را میخوردم و ناراحتی معده را تحمل میکردم. وقتی تحملم تمام شد، در اصفهان نزد دکتر رستمی رفتم. پس از عکسبرداری از معده مشخص شد که زخم معده دارم. دکتر گفت باید درمان مبتنی بر رژیم غذایی به مدت حداقل ۳ ماه را تحمل کنی. پس از تحمل خوب شدم.
قبل از رمضان سال بعد به دکترم مراجعه کردم. گفت مجاز نیستی که پشت سرهم روزه بگیری. اما کو گوش شنوا؟ بعد از ۵ روز مدام روزه گرفتن، زخمم دوباره عود کرد. خلاصه دردسرتان ندهم بعد از چندین بار عود کردن و خوب شدن و آندوسکپی و مداوای مدرن و سنتی، آخرین بار در سال ۸۳ کارم به عمل کشید. دکتر فانی گفت یا باید عمل کنی یا درمان سختی را حداقل به مدت ۳ ماه تحمل کنی. گفتم تحمل میکنم. روزی ۱۹ تا قرص میخوردم طوری که تمام وجودم بوی قرص میداد. اولین باری بود که قرصهایی میخوردم که به محض قرار گرفتن در دهان، تلخی غیرقابل تحملی تمام وجودم را فرا میگرفت! اما تحمل کردم و خوشبختانه عمل نشدم. اما این مداوای سخت هم نتوانست طوری خوبم کند که بتوانم مرتب روزه بگیرم.
نمیدانم چه شده که امسال موفق شدهام تا الآن ۱۸ روز پشت سرهم روزه بگیرم. وقتی نتیجه عکس اعلامی به دکتر رستمی در ۶۷/۱۰/۱۳ نشان از زخم معده داد، یکی از هم اتاقیهایم گفت که تا پایان عمر باید با ناراحتی معده دست و پنجه نرم کنم! به نظر میرسد که از این پس اینطور نخواهد بود. انشاءالله
پی نوشت:
بعد از عمل قلب باز؛ دوباره ناراحتی معده ام عود کرد
6 Replies to “زخم معده – معجزه”